گفتم چطور میتونی این طوری صحبت کنی برگشت سمتم و گفت این حقیقت ممکن ادرین بر نگرده اینکه من چطور صحبت کنم حقیقت رو تغییر نمیده کمی فکر کردم و گفتم به هر حال اون پسر خاله تو در موردش این طوری صحبت نکن
گفت با تمام اون بدی هایی که در حقت کرد بازم این و میگی اون تو رو گروگان گرفت از خانوادت دورت کرد جواب دادم آره ولی با این حال حاضرم گروگانش باشم و اون روی تخت بیمارستان نباشه خندید و گفت عشق باعث شده چشم و گوش تو رو حقیقت ها ببندی عشق شاید واقعا این احساسی که به ادرین دارم
فیلیکس گفت چی ساکتی گفتم دلیل خاصی نداره میشه بری اجازه بگیری تا ادرین و ببینم گفت خودمم خیلی تلاش کردم ولی اجازه نمیدن دیگه خسته شدم سرم که تو دستم بود رو در آوردم و بلند شدم که فیلیکس اومد جلوم به دستم و گرفت و گفت نگاه کن با خودت چی کار کردی
نگاهی به دستم انداختم یکم خون اومده بود حتما برای موقعی که سرم رو از دستم کشیدم یه پرستار اومد داخل و گفت این سرو صدا ها برای چی که همون لحظه متوجه دستم شد و گفت با خودت چی کار کردی گفتم میشه بزارید اون کسی که همراهم بود و ببینم
گفت باشه ولی دیگه این بلا رو سر خودت نیاری ها خندیدم و گفتم چشم دنبال پرستار راه افتادم وقتی رسییدیم به یه اتاق در. اتاق رو باز کرد و گفت برو داخل خیلی هم طول نکشه گفتم چشم ممنون و وارد اتاق شدم چند قدمی که برداشتم ادرین و دیدم که روزی تخت بی جون دراز کشیده بود
میخواستم اون لحظه گریه کنم هر کسی که تو زندگی من خیلی اهمیت داره رو از دست میدم تو بچگی که پدر و مادرم و الانم ادرین آروم نشستم رو صندلی که کنار تخت ادرین بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعدی کو ؟
دیانا جون تورو خدا بعدی رو بزار 😱👺😿👉😘😻👏👌💓🎀😺👧🐱🎣😐😑😒😠 😤😲🍏🍎🍐🍊🍋 🍉🍅🍍 🍈🍓🍇❄❄📤👋🗽🌃🎉💡🔦🔆🌅💃🎄🎃💌🐇😍✨📀🌙 👉⬇🐵🍦🐍🐍☔📄✏✒😔👆🚗👏( 'ω' )👏( 'ω' )📺🖥💻📽👦👍 or 👎😍😘💏❤👉🌙💡😊💕👌💐🌼☀💫👀💏💑💘💖💝❤👆👈👇👉
سلام ببخشید در گیر امتحان ها بودم وقت نداشتم پارت بعد امروز اومده اگر خواستی ببین
دمتم گرم عالی بود
مرسی
خیلی قشنگگگ بود 🍫
ممنون نظر لطفته.
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسی
عالی بود
ممنون
عالی بود
میشه عکس تستت رو دانلود کنم ؟
ممنون
آره اشکالی نداره