من با تو نمیتوانم (تهیونگ) p5

اگر ا/ت م‌.ی.م.و.ر.د من نمیتونم زندگی کنم. باید ازش جدا بشم. من: ا/ت بیا اینجا. ا/ت:چیشده تهیونگ. من: ا/ت ببین من و تو نمیتونیم با هم باشیم باید از هم جدا بشیم. ا/ت:تهیونگ چی میگی؟) میدونستم اگه ا/ت رو از خودم دور کنم این یه خودخواهی محض میشه ولی مجبور بودم . من: ا/ت نمیتونم دیگه این رابطه رو ادامه بدم. ا/ت: باشه کیم تهیونگ تو اینو میخوای که یه دختر رو ع.ا.ش.ق خودت کنی بعد از خودت دور کنی خودتو بزار جای من تو پدر مادرت امریکان؟ خواهر برادرت رو از دست دادی؟ نه. من: ا/ت من نمیتونم.

ا/ت وسایلش رو داشت جمع میکرد و میگفت: تو یه عوضی بیش نیستی. یهو اعضا اومدن جیمین: چیشده ا/ت چرا داری گریه میکنی. ا/ت: برو از تهیونگ خان بپرس. دیگه منو نمیخواد و دوستم نداره منم میرم اینجا جای من نیستش. نامجون: ا/ت مزخرف نگو تهیونگ .. چی تهیونگ تو این حرفو بهش زدی؟ ا/ت رفت جین: بیشور چرا بهش این حرفو زدی بهش میگفتی رو راست که دوستش نداری چرا ع.ا.ش.ق خودت کردیش؟ تهیونگ: من اونو دوستش دارم. اما اگر من یه سوتی بدم و بفهمه که مریضه چی اون موقع چی امیدش رو از دست میده. نامجوم: تو با این حرفت تمام امیدش به زندگی رو ازش گرفتی تهیونگ: میرم دنبالش

شوگا: منم میام. جین:منم میام. من:باشه بدویید بیاین دیگههه) کل منطقه رو گشتم. زنگ زدم ا/ت. ....مکالمه ا/ت و تهیونگ... من: ا/ت کجایی؟ ا/ت: روی پل اماده گرفتن جون خودم تهیونگ: الکی نگو ا... دیدم صدای جیغ داد از پل جلویی میاد. با سرعت نور دویدم و دیددم... اون ا/ت بود. گریه کردم و شوگا و جین رو صدای زدم. شوگا: یا خود خود خدا چی شده چ چ من: زود باش بزارش توی ماشین جین

...در بیمارستان.... من: ا/ت لطفا بیدار شو خواهش میکنم غلط کردم ... دکتر چیشد لطفا.. دکتر: ایشون ... ایشون حال خوبی ندارن . توی بخش قلب بستریشون میکنیم. فعلا مغز و سر برامون چیز مهمی نیست فقط پاشون شکسته ولی حال قلبشون اصلا خوب نیست ضربان روی ۴۰ هستش. من: می(با هق هق) میشه ببینمش فقط ۱۰ دقیقه دکتر:باشه فقط ۱۰ دقیقه. ‌.....در اتاق....

من: ا/ت بلند شو. ببین من پشمک خوردم خواهشن بیدار شو من بدون تو نمیتونم زندگی کنم. ا/ت بلند شووو* دست ا/ت رو فشار میده* تو اگه از پیشم بری منم باهات میام ا/ت:ت..ته..تهیونگ. من: ا/ت بیدار شدی؟ ا/ت: تهیونگ من چرا زندم؟

خب خب ارمیای قشنگم دوستون دارم بای بایییی 😍😍😍😍😍😍😍