عشق کوچک من پارت ۷

ادامه داستان از زبان شوگا : کوک گفت :اون دختر تمام ویژگی های یِ .... امممم.... اصلا ولش کن . من گفتم : ویژگی های چی رو داره . کوک گفت : من تحقیق کردم و فهمیدم بالاخره چرا گوشش رو از ما مخفی میکنه . اون ... یِ ...‌ اِلف هستش .

ادامه داستان از زبان کوک : شوگا یِ پوز خندی زد و گفت : شوخیت گرفته !؟ گفتم :تو این موقعیت انتظار شوخی از من داری ؟! نامجون گفت : بچه ها بس کنید !!! اصلا این منطقی نیست .

ادامه داستان از زبان ا/ت : همینطوری داشتم گوش میدادم که نمد کِی خوابم برد و دیدم شوگا اومده بالا سرم و بهم ذول زده بود گفتم : چرا بهم ذول زدی !؟!؟ ادامه داستان از زبان شوگا : بعد از اینکه نامجون اون حرف رو زد رفتم بالا و در رو قفل کردم و نشستم بالا سر اون دختر و گفتم تو واقعا اِلف هستی و دیدم ا/ت بیدار شد .

ادامه داستان از زبان ا/ت : شوگا گفت که تو واقعا اِلف هستی !؟ واقعا زبونم بند اومده بود و نمیتونستم چیزی بگم واسه همین چیزی نگفتم و زمان رو متوقف کردم ولی شوگا بازم نفس میکشید و برا اون زمان متوقف نشده بود و بلند شدم و به سرعت رفتم بیرون

ادامه داستان از زبان شوگا : دیدم ا/ت چشاش رو بست و دوباره باز کرد و با تعجب بهم نگا کرد و بلند شد و دویید و رفت بیرون و منم دنبالش رفتم پائین ولی نبود رفته بود و دیدم که بچه ها تکون نمیخورند رفتم و دیدم یهو تکون خوردند .

خب این پارت هم تموم شد میخوام این داستان که تموم شد درباره اکسو بنویسم و این داستان اگه خودتون فهمیده باشید درباره شما و شوگا هستش و داستان اکسو درباره شما و .... راستش یادم رفت 😐 آخه تازه اکسوال شدم و زود یادم میره 😅خب حمااااایتتت فراموش نشه بای بای