* Black diamond * part 6

اول بالا رو بخون . خوندی . حالا لایک کن و بزن بعدی پیلیز

که پام گیر می کنه به یجا داشتم میوفتادم که یه نفر من رو گرفت وقتی چشمام رو باز کردم دیدم کوکه . فاصلمون خیلی کم بود من وقتی به تودم امدم سریع بلند شدم . + ممنون _ حالت بهتره . مواظب خودت باش . + ب.باشه _ بیا با هم بریم .

+ باشه . خواستیم بریم که _ امممممم بعد مدرسه بریم بگردیم. + نمی دونم . _ بیا دیگع. + باشه . _ خوبه .

کوک از خوشحالی لبخند زد و دست من رو کشید و دویید . و منو پشت سرش داشت می کشید . که رسیدم دم در . هر دو نفس نفس می زدیم‌کع دیدیم مدرسع بستس . + این چرا بستس ؟ _ نمی دونم . صبر کن . گوشیش رو برداشت و نگاه کرد . _ ای بابا امروز روز تعطیلیع + واقعا ؟ _ اره . بیا بگردیم + باشه

رفتیم شهربازی خیلی کم بازی کردیم . رفتیم این سمت و اون سمت . و ناهار هم خوردیم خیلی خوش گذشته بود تصمیم گرفتیم که هله و هوله بگیریم و بریم جایی که دیروز کوک نشونم داد و حتی دیشب هم رفته بودیم اونجا . رسیدیم اونجا داشت غروب می شد منظره خیلی قشنگی داشت . حس خوبی می داد .

دوست داشتم زمان وایسته و من و نگاه کنه یاد خاطراتم افتادم . روز های بد و خوب . نمی دونم چرا ولی هم می ترسم هم نمی ترسم . یاد اون روز هایی که بچه بودم . تولدم . حتی یاد اون موقع که دوستم مرد . من سرش خیلی گریه کردم هیچ وقت فراموش نمی کنم . هنوزم دلم براش تنگ شده . یاد اون روزی که وندی درباره کتابش بهم گفت .

مامانم عجیب شده . وندی عجیب شده چشمام بسته بود‌ .‌ ولی عجیب ترش کوکه . هم دوست دارم اینجا بمونم و هم نه . کوک پسر جالبیه . عجیبه .‌ انقدر سوال دارم که جوابش رو نمی دونم باید از‌کجا پیدا کنم . چشمام رو باز کردم و به اسمون خیره شده بودم که صدای کوک رو شنیدم _ ا/ت برگشتم و + بله _ خوب امممممم . نمی دونم چطوری بهت بگم . امممممممم . خب من ازت . من چشماش رو بست و گفت _ من عاشقتم یه دقیقه خب کردم نمی دونستم چی بگم . فقط دو روز یا کم تر هم دیگه رو میشناسیم . من فقط نگاش می کردم اونم چشماش رو باز کرد . _ خب اشکال نداره اصلا ولش کن . برگشت و خواست بره که