دیپر متفاوت پارت ۶

سلام سلام بلاخره اومدم با یه پارت جدید🗿

دیپر:بلاخرههه...خب باکی هم چادری ام؟امیدوارم با ارجن با توماس نیفتاده باشم..ارجن:ولی افتادی.. پریدم هوا اون ارجن بود! یعنی واقعا اون سایه تسخیر کرده بود؟؟ اگه اینطور باشه زیاد ازش بدم نمیاد.. دیپر:منظوری نداشتم.ارجن:نه حق داری ببخشید.. باید در مورد یه چیزی باهات حرف بزنم..دیپر:چ..چی؟. ارجن:خب...ساعت چنده؟. (بعد خنده عصبی کرد) دیپر:ساعت شیشه. یه لحظه ارجن مکس کرد بعد داد زد:چیییییییییییییییی؟؟؟وقتم داره تموم میشههههه!!!!. ارجن دستمو گرفت و برد تو چادر. دیپر:چی شده؟. ارجن:جونت در خطره باید از اینجا در بری!!. دیپر:منظورت چیه؟از چی؟. ارجن:چیزی در مورد سایفرا میدونی؟. دیپر:ام ...اره. ارجن خیلی تعجب کرد ولی با جدیت گفت:یکی از سایفرا دنبال توعه اونا خیلی خطرناکن باید فرار کنی من... دیپر:خب..میدونی من فکر نمیکردم که سایفر دیگه ای وجود داشته باشه فکر میکردم یدونه اس. ارجن:چرا؟. دیپر:چون...چون...من..بایکی شون جنگیدم و خب...اون..تشنه به خون منه...😑.

ارجن:چیییییییییییییییی؟؟ تو با یک سایفر در افتادی؟؟. دیپر:ارام باش اون اول شروع کرد تازه اونو نابود کردیم. ارجن:کردید؟. دیپر:با خانواده ام... میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟. (ارجن افتاد زمین و وفتی بلند شد چشماش سبز شد مثل اون موقعی که بیل اومد تو بدنم ولی چشماش سبز بود) ارجن:نه😈. چند قدم رفتم عقب:ارجن..چی..ش..شده؟؟. ارجن: اه پسره ی  احمق...بهش گفتمااا. ارحن رو کرد به من و گفت:سلام درخت کاج چطوری؟ارجن الان روحه. دیپر: بزار بره. ارجن:معامله؟!. باید چیکار کنم؟؟!!.. بعد یکم فکر کردن گفتم:م..معامله. ارجن:کار درست کردی همونجوری که ازت انتظار می‌رفت. ارجن یک بشکن زد و رفتیم جلوی مجسمه بیل! دیپر:از بدن ارجن برو بیرون! ارجن:باشه باشه جوش نیار. بعد ارجن افتاد زمین و اون سایفر از بدن ارجن بیرون اومد. ارجن:چ..چی؟! دیپر تو چیکار کردییییییی؟؟؟

دیپر:یه دقیقه آروم بگیر معامله کردم. ارجن:نه تو اونو نمیشناسی. دیپر:اتفاقا خیلی خوب سایفرا رو میشناسم حداقل بیل رو. سایه اومد. سایه:ارجن انقدر ازم بد نگو دیگه. ارجن حرفی نزد. دیپر:ازم چی میخوای؟! سایه:میگم ولی اولش...(یه پورتال باز کرد به اردوگاه و ارجن رو انداخت اونجا و پرتال رو بست) خب میخوام با بیل دست بدی. دیپر:عروسکش که نمیشم؟! سایه:نه فقط ازاد میشه. یه نفس عمیق کشیدم و دستم رو دراز کردم و با بیل دست دادم. مجسمه بیل ترک برداشت و شکسته شد و از توی مجسمه ،،بیل اومد بیرون. بیل:وای بلاخره... ممنون اکسولاتل. سایه:ممنون اکسولاتل؟! بیل تازه متوجه اون سایفر شد گفت:اهان پس  اکسولاتل منو ازاد نکرده ولی از کیل بعید بود.. سایه:من کیل نیستممم!!! بیل:پس ویلی؟. سایه:نههه. بعد به من اشاره کرد.

بیل:با تعجب خیلی زیاد داد زد:دیییییللل؟؟؟!!!. سایه: بله دیل ام... بیل:حالا چرا درخت کاج رو اوردی اینجا؟. دیل:ببخشید ولی برای ازاد کردنت لازم بوداا؟! بیل اومد طرفم :حالا بگو درخت کاج چرا منو ازاد کردی؟. دیپر:معامله... بیل روشو کرد به دیل و گفت:پس باهاش معامله کردی؟!. دیل:اره حرفم رو باور نداری؟. بیل:چرا ولی خب این تو نیستی. دیل:هستم ولی اذیتش کردیا تاوانش رو میدی داداش کوچیکه! بیل:هی فقط صد سال ازم بزرگ تری!! دیل:میگم بیل چرا نمیخوای داستان رو توضیح بدی که چرا اصلا سنگ شدی ها؟! چرا انقدر بی احتیاطی؟! بیل:میشه بعدا برات بگم؟.  دیپر:"بیل رو دیدم اصلا شبیه قبلش نبود خیلی عجیبه چرا؟! بخاطر دیله؟! هزاران سوال دارم بعد اینا مثل بچه دو ساله ها دارن باهم بحث میکنن..." دیل: من دوساله نیستم ولی بیل شاید... بیل قرمز شد:ههعععیییی!!!! دیل:باشه مثل کیل نشو..راستی باید برای دیپر همه چیو بگی. بیل:چرا؟. دیل یه اشاره به من کرد و بیل منو دید و معلوم بود خیلی سوال دارم. بیل نفس عمیقی کشید و گفت:بپرس. دیپر:ها؟. بیل:سوالات بپرس. دیپر:باشه،خب اولین سوال چرا رفتارت عوض شده؟ دیل:چون این خود واقعیه جلوی فورد و بقیه اونجوری رفتار میکرد. بیل: از تو پرسید؟!.. ادامه دارد...

منتظر پارت بعد باشید🗿💛