MIRACULOUS LOVE 10

اول از اینکه😐میدونم دوست دارید بزنید من رو به قول یکی از دوستامون به چخ بدید بعد یک‌ماه دارم پارت حدید میزارم 😂 و اینکه لتس گو😁

مرینت : امروز جک به ما گفته بود که روی برج ایفل جمع بشیم واقعا دلیلش رو نمیدوستم😐 ولس گفته کار مهمی داره .... لیدی: زمانی که به برج ایفل رسیدم دیدم کت هم هم زمان با من رسیده... کت: چطوری کفشدوزدوزی😉 لیدی:😑 چند بار بهت گفتم اینو نگو بدم میاد😐 کت: آخه نمیشه عادت کردم🙃لیدی: هعی🥲.. که یهو جک باز مثل همیشه به پورتال هاش وارد شد😐... کت : نمیشه یه دفعه مثل ادم‌ بیای😐 جک: نه نمیشه😁چون من اصلا آدم نیستم😐درواقع از نظر فنی وجود ندارم🤔.. کت و لیدی:😐.. جک: خوب خبر من اینکه میخوام هویت شدوماث رو بهتون بگم😁 لیدی : اینکه خیلی خوبه میتونیم بریم شکستش بدیم و از دستش خلاص شیم😁 جک : به این راحتی ها هم نیست 🙁 هویت شدوماث کسی نیست جززززز

گابریل اکراست ... کت: شوخی بامزه ای نبود 😐.. جک : به نظرت من شوخی دارم ایا😐.. کت : یعنی چی😢 آخه چرا بین این همه آدم پدر من بابد شدوماث باشه😭 اون این همه آدم رو شرور میکرده😢 نه اون دیگه پدر من نیست😤... جک : ببند اون دهنو😐 قرار نیست مثل داستان های دیگه دوساعت فاز احساسی بگیری واسه ما😐 اول دلیل کارشو بفهمم بعد واسه ما فاز بگیر 😐کت: اوکی😐لیدی: حالا دلیل این کارش چی بوده.. جک: اون میخواستع مادر ادرین را برگردونه با معجزه گر هاتون البته نمیدونه با ترکیب معجزه گر های شما چه خر تو خری میشه😐 و خوب چطوره بریم ببینیم حالش چطوره 😁کت: بریم😢... جک: گفتم واسه من فاز حال در نیار😐 کت : اوکی اوکی بریم😐

گابریل: خسته شده بودم نشسته بودم بع در نگا میکردم دری که اه میکشد😐 خیلی برای برگردوندن امیلی تلاش کردم اما نشد😢 شاید باید بیخالش شم😭 جک : والا تو هزار بار خواستی بیخال شی ولی هر بار پرو تر از قبل برگشتی😐... گابریل : چی لیدی باگ و کت نوار و جک😨(نورو اسم جک رو گفته) نورو .. . جک : واسه ما فاز برندار😐( معجزه گر ها سمت جک کشیده شدن😐)جک : خوب بهتره شروع کنید به حرف های پدر پسری😁..گابريل: چی😨.. کت : بله پدر منم ادرین😢 گابریل : پسرم😰باور کن... ادرین : لازم نیست چیزی بگی خودم میدونم 🥲 و حالا ما میتونیم به جای اون کار خطرناک‌ یه کار دیگر بکنیم .. گابريل: چه کاری😨

ادرین : مرینت میشع بیای ... گابریل: چی مریتت دوپن چنگ😨... مرینت : بله با اجازتون 😁 و من یه قدرت خاص دارم که میتونم خانوم امیلی رو درمان کنم ... گابریل: واقعا😢 میشع لطفا این کارو بکنی.. مریتت :'حتمی ... و بع سمت محفظه امیلی میره و درشو باز میکنه و یهو دستاش صورتی رنگ میشن و دستاش رو رو پیشونی امیلی میزاره و بعددد.. فلش بگ به مکالمه در برج ایفل.. جک : مرینت ببین اون یکی قدرتی که بهت گفتم میگم قدرت شفا بخشیه که هرکی هر درد و مرضشون باشه میتونی درمانشون کنی😐زخم هاشون ... بیماری هاشون... حتی سرطان... و بله کلا شدی یه پزشک صددرصد بدون مدرک پزشکی 😁 و از اون جایی که خانوم امیلی داخل کماست و این قدرت شامل درمان اون هم میشه😁

بعد اینکه مرینت دستشو از رو پیشونی برداشت یهو امیلی سرفه کرد و بیدار شد و مرینت رفت عقب و ادرین و گابریل مثل دوتا بچه که انگار تیتاب دیده بودن دویدن سمت امیلی 😐.. امیلی : هاممم🥴 ساعت چنده😴 .. وایسا ببینم تو چرا انقدر گندی شدی ادرین 😐 من مگه چند وقت خوابیدم😐 من فقط یادمه شب خوابیدم و صبح دیگه بیدار نشدم😐.. ادرین: مامان 😢تو حدود سه ساله تو کما یودی و من خیلی دل تنگت بودم😭 ... امیلی : گابریل و ادرین رو تو بغلش میگیره و میگه نگران نباشید من دیکه اینجام 🥰... خوب دیگه صحنه احساسی بسه ... و ادرین و گابریل رو پرت میکنه اون طرف 😐... عه وایسا ببینم این دختر کی باشن🤨... مرینت برگشته به حالت عادی... مرینت : اممم😅من ... امیلی : لازم نیست بگی صدرصد دوست دختر پسرمی😁.. مرینت : آره ولی از کجا فهمیدین 😐.. امیلی : خیلی ضایعست بابا آخه میشه بگی آدم جز کسی که بهش علاقه داره حتی تو بغل مادرش باز چشمش به اونه😐 یعنی ادرین تو بغل یه چشمش بع من یکی بع تو دلیل از آین منطقی تر اخه😐... مریتت : نه دلیلی ندارم😐... ادرین : خوب مامان بابا و مرینت و عه جک جرا نیست ... که یه نامه رو زمین پیدا کردن که روش نوشته بود ... قابل نداره :) برید با خانواده و مریتت حال کنید:).. ادرین: خوب مثل اینکه جک رفته پس مامان بیا بریم هم غذا بخوریم هم کل داستان رو از اول برات تعریف گنم😁

خوب تمام شد این پارت😐و تا بع دیدار و پارتی دیگر فعلا خداحافظ 😁