
سلام خدمتتون پارت جدید
از زبان مرینت : الان یک ماه مکه منو ادرین هر روز همدیگه رو میبینیم (ببخشیددیگه ا چنقدزود زود داستان جلو میره برای اینکه هیجان انگیز تر بشه و حوصله شما سر نره میبرم جلو ) امروز باهاش قرار داشتم یه پیراهن که روش L o v Eنوشته شده بود رو پوشیدم و از خونه اومدم بیرون و راه افتادم سمت پارک رسیدم آدرین رو نیمکت نشسته بود رفتم نشستم پیشش گفتم سلام زیر چشمی نگاهی کردگفت سلام گفتم بیا اینجا تا یه چیزی بهت بگم
گفتم میشنوم ادامه داد من یه دروغ خیلی برگ گفتم پرسیدم چی گفت اینکه بهت علاقه دارم اینو که گفت انکار یه کمتری آب جوش ریختن روم یه نگاهی بهش انداختم گفتم یعنی چی چرا تضاهر کردی عاشقمی گفت برای انتقام نمیدونستم منظورش چی انتقام برای چی گفتم مگه من چه بلایی سرت آوردم که دنبال انتقامی
گفت خودت که نه ولی پدرت چرا اون باعث مرگ خواهرم شد با به هم زدن شراکتش با پدرم شرکتمون برشکست شد خواهرم بیمار شد و پولی برامون نمونده بود که دارو های گرون شو بخریم پریدم وسط حرفش گفتم تو به من گفتی عاشقمی این چه ربطی داره به انتقام
گفت این جوری پدرت زجر کشیدن دخترشو با چشم های خودش میبینن چیزی که پدر من دید الانم میگم خداحافظ برای همیشه و بلند شد رفت موهام جلوی صورتم ریخته بود و همین جوری گریه میکردم چند دقیقه نشسته بودم گریه میکردم و بهت زده دورو برم و نگاه میکردم
از زبان ادرین بعد از گفتن اون حرف ها به مرینت خودمم ناراحت بودم تا قبل از این فکر میکردم دارم تضاهر میکنم عاشقشم اما الان مطمعن شدم هستم عشقو علاقه ای که بین ما یه عشقو علاقه ساختگی بود
از زبان مرینت : برگشتم خونهمادرو پدرم و لوکا همه نشسته بودن رفتم نزدیک گفتم سلام اونا هم جواب دادم نشستم پیش پدرم گفتم پدر جون دلم میخواد برای ادامه تحصیل از پاریس خارجشم میشه برای فردا یه بلیط رزرو کنید گفت خب نمیدونم هر چی مادرت بگه گفتم مادر خواهش میکنم اجازه بده گفت اگر خودت میخوای باشه گفتم ممنون شما بهترین پدرو مادر دنیا هستین میرم اتاقم تا لباس عوض کنم و راه افتادم سمت اتاقم وارد اتاقم شدم درو بستم و نشستم پشت در نفهمیدم تا برسم خونه چححوری اومدم اصلا حالم خوب نبود اشکام دوباره سرازیر شد عشق. و علاقهای که بین منو ادرین وجود داشت یه عشقو علاقه ساختگی بود ( هر دوتاشون یه جور فکر میکنن دیگه چون عاشق همدیگه هستن )
خداحافظ تا پارت بعدی راستی به مناسبت ۲۰۰ تایی شدنم و اولین دستآوردم که یه هفتست به دست اوردم میخوام تک پارتی میراکلس بنویسم منتظرش باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ببخشید این چن وقت برات کامنت نزاشتم پارت بعد
ممنون اشکالی نداره عزیزم چشم امروز میزارم
سلام اجی خوبی ببخشید خیلی وقته کامنت نزاشتم اما همه داستانتو خوندم
لطفاااا زود تر قسمت های بعدو بزااار ممنون عشقم ❤❤😍😍🌹🌹
ممنون اجی چشم
به داستان منم سر بزن
رفتم سر زدم کامنت هم گذاشتم
عالی بود
مرسی
عالی بود منتظر پارت بعد هستم
۲۰۰ تایی شدنت مبارک ایشالله ۲۰۰۰۰۰ تایی بشی
اولین دستاوردت رو بهت تبریک میگم
ممنون عزیز دلم
عالیییییی
ممنون عزیزم
عالی بود خوشکلم😍
خسته نباشی😊
مرسی اجی
خیلیییی خوب بود بعدی رو حتما بنویس
ممنون چشم