10 اسلاید امتیازی توسط: FaSa انتشار: 4 سال پیش 323 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلام بچه ها اینم از قسمت 12
از زبان گابریل : با تمام وجود حستون می کنم و می دونم که میایید و منم هیچ وقت نمی بخشمتون نه هیچ وقت شکارچیان خون آشام!!
از زبان اری : نمی دونم چرا ولی احساس می کنم گابریل داره ازم چیزیو مخفی می کنه... یعنی چی میتونه باشه؟ روی تختم نشستم و بهش پیام دادم : گابریل کجایی؟ _ اری من الان خونم کجا می تونم باشم؟؟؟ _ ابریل من احساس می کنم داری چیزیو ازم مخفی می کنی... _ اشتباه فکر کردی. گابریل این رو گفت و افلاین شد.... کاملا ازم چیزیو مخفی می کرد و من مطمئنم امشب حتما میرم خونش!!!!
از زبان گابریل : سریع از خونم غیب شدم و رفتم به مقر خودمون یعنی خون آشام ها. تا رسیدم همه اونجا بودن سلن گفت : گابریل اونها دارن میان! گفتم : اره و اونا دنبال من هستن. لطفا در کارم دخالت نکنین اگه بکنین کشته میشین!! سلن گفت : اما گفتم : بی چون و چرا ! فهمیدین؟ همه گفتن بله و رفتن. منم رفتم خونه که یهو !!!!!!!!
که یهو پسر عموم رو دیدم!!!! گفتم : تو اینجا چیکار می کنی استیو؟؟؟ خندید و گفت : خب اومدم کمک دیگه!!! چشمام رو بالا انداختم حوصله نداشتم بگم بره بیرون و پس نشستم فکر کردم چطوری دشمن رو شکست بدم ......
شب بود و من دراز کشیده بودم و پسر عموم کاملا خواب بود... بعد از مدتی صبر کردن صدای شکستن پنجره ای اومد و صدای قدم زدن های چندین نفر... غیب شدم و توی حال ظاهر شدم که یهو!!!!!!!!!
که یهو شکارچی ها رو دیدم.... پس سر دسته شون کو؟ من اونو می خوام! شکارچی ها هرکدوم و چوبی تیز دستشون بود که با مایعی ای کشنده خیس شده بود البته برای خون آشام ها کشنده بود! یکی شون گفت : بالاخره گابریل رو پیدا کردیم! اون یکی گفت : گابریل می خوای بجنگی؟ مگه ندیدی چطور خانوادت رو کشتیم! توروهم میکشیم!! من عصبانی شدم چشمام خود به خود قرمز شد و یکی یکی همه رو کشتم. همه رو که کشتم یاد پسر عموم افتادم! سریع رفتم توی اتاقش چی؟؟؟؟؟؟؟ اون خونین و مالین افتاده بود زمین! کی کشته بودتش؟؟ کییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی بخشمتون... بلند شدم که یهو !!!!!!!!!!!!!! شوکه شدم نه نه نه الان دست خودم نیست بهت اسیب میرسونم!!
از زبان اری : دیگه تصمیمم رو گرفته بودم و می خواستم برم خونه ی گابریل!اون از من خیلی چیز ها رو مخفی می کنه! شیشه ی خونه ی گابریل شکسته بود وارد شدم... کلی ادم با کلی تجهیزات مثل تفنگ افتاده بودن زمین و چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
گابریل داشت از خونشون میخورد و میکشتتشون!!!! جیغ زدم و شروع کردم به داد زدن : نه گابریل اینکار رو نکن اونا جوونن باید زندگی کنن چرا؟؟ چرا اینکار رو می کنی؟؟ گابریل سرش رو بلند کرد خیلی آشفته به نظر می رسید اما در هر حال خون آشام شده بود... و چشماش قرمز بود گابریل سرش رو انداخت پایین و منم چشمم به.... که یهو!!!
که یهو چشمم به کسی افتاد که همسن و سال گابریل بود... و افتاده بود زمین توی دلش چوب نوک تیزی فرو رفته بود و ازش خون میومد! جیغ زدم و سریع رفتم به طرفش! اون چوب رو در آوردم و گفتم : حالت خوبه؟؟ چشماش رو به سختی باز کرد چشماش قرمز بود! گفت : شکارچیا رو بکشین! هیچ کدوم نباید زنده بمونن اونا به گابریل صدمه میزنن! دستم می لرزید اون چشماش رو بست و مرد... داشتم از خونه ی گابریل یا ترس فرار می کردم که یهو!!!!!!
که یهو گابریل جلوم ظاهر شد! چشماش قرمز بود منو گرفت و تنها چیزی که یادم میاد این بود که ... از خونم خورد!!!!!!!!
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
ادامه نمیدی سارا جان؟سکته کردم دیه??
زودتر بزار
به خدا گذاشتم دیشب گذاشتم
ولی هنوز تایید نشده ت صفه
لطفا زودتر بزار جون به لب شدیم
تروخدا اینو ادامه بده خیلی خوشگله خواهش میکنم فقط یه چیزی اگه تو ادامه نمیدی میخوای من به جات ادامه بدم؟ البته اگه خودت ادامه نمیدی و به من اجازه میدی
نه بابا ادامه میدم قول میدم فقط هربار اومدم کلی نوشتم بعد رفتم سوال بعد ، سوال قبل رو یادم رفت مجبور شدم پاکش کنم برای همین همش زحماتم به باد میرفت حالا ادامش میدم
خخخخ بابا شوخی کردم اینجوری گفتم ک فسا ادامه بده ولی زودتر اینو ادامه بده داره جاهای حساس میرسههه
ببخشید اگه باهات بد رفتار کردم??????
آخه خیلی ناراحت بودم وقتی فهمیدم خودت داستان رو ننوشتی و وقتی هم اون حرفو زدی دیگه واقعا عصبانی شدم خدارو شکر تو اونا رو نگفتی
بازم عذرخواهی میکنم. امیدوارم منو بخشیده باشی?
نه بابا اصلا مشکلی نیست
قول میدم بذارم فقط مدرسه مون خیلی درساش سنگین شده پنج شنبه و جمعه کلی میذارم
نه بابا اشکال نداره منم بودم فحش میدادم البته حالا من تو نظرات نمیدادم تو دلم میگفتم ?
ولی اصلا عذاب وجدان نداشته باش از کجا میدونستی ؟ هیج جا پس طبیعیه
معذرت هم نمی خواد من واقعا خوشحالم فقط طرفدار های مثل شما دارم البته میشه گفت دوست????
حالا که ناراحت نیستی میشه ادامه داستان رو بزاری؟
لطفا
مرسی راستی قسمت بعدی رو زودتر بزار عزیزم❤❤❤❤?????????????
اوه واقعا بره اون هكر متاسفم.كه اينجورى تو رو ضايع كرد من خيلى مودبانه از اول نظر دادم كه اين داستان فقط از يه رمانه يا برنامه به نام Episode البته من قسط بدى نداشتم. ولى خوب اگه راست ميگفتى ازت دلخور نميشديم اشكال نداره گلم. فقط ميتونستى بگى اين رو من نساختم اگه ميگفتى بد نام نميشدى. الانم من معذرت ميخوام چون اصلا فكر نميكردم اونى كه گفته پا بوسم بايد باشيد تو نيستى. الان معذرت خواهى كنيد بهتره. فقط اگه خودت بگى من نويسند نيستم خيلى خوبه. بازم ببخشيد از طرف همه ☹️
متاسفم که زود قضاوت کردم اما تو از کتاب تقلید کردی لطفا جواب بده می خوام بدونم
ببین
اینکه تو اون حرفو نزدی چیزیو عوض نمیکنه. بحث رو عوض نکن
اگه راست میگی به این سوال جواب بده:
چرا گفتی داستان مال خودته در حالی که اینطور نبود؟ چرا دروغ گفتی؟
تازه اصلا برای من فرقی نمیکنه که آخر داستانت ( در واقع داستان یکی دیگه!) چی میشه چون از وقتی فهمیدم دروغ گفتی دیگه دوستش ندارم. واقعا خیلی ناراحتم.
هر آدمی میتونه خطا کنه و انسان ها جایزالخطا هستن پس هر آدمی لایق یک فرصت دوباره هست
سلام
من توضیح دادم
دوستی به نام سارا به من این داستان رو گفت و من ازش خواهش کردم توی تستچی بذارم اونم قبول کرد ولی گفت باید حتما اسمش رو بذارم اسمش سارا است و اسم من فاطمه بریا همین اسمم : FaSa هست .
برای همین من هم اینجا گذاشتم راستش من واقعا تمام انرژیم رفته ببخشید یکم صبر کنین بعدی رو شاید بذارم شایدم نه .... اونقدری که بهم فحش دادین تو حالم تاثیر گذاشته ممنون که درک می کنین
من واقعا میخوام بدونم که چرا دروغ گفت.میتونست از اول بگه من میخوام فلان داستان رو به صورت تست دربیارم مثل خیلیا که میان داستان ها رو تبدیل به تست میکنن. جنگی که نجاتم داد و .....
برای همین ناراحتم
خیلی خوب میشه اگه بگه چرا این کار رو نکرد
سلام ببخشید
اگه میشه تست های بعدی رو بزاری