!Eat me up 11

لوکا رو دیدم که تو مدرسه بود! با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم چی؟؟ اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟ گفت : توی مدرسه؟ خب اومدم کنارت درس یاد بگیرم دیگه! گفتم : ولی چرا تو مدرسه ی من؟؟؟؟ گابریل مییکشتت!! گفت : نه بابا! که یهو!!!!!!

گابریل میاد تو ! گابریل با خوشحالی میاد پیشمو میگه: خب کسی فهمید که ما باهمیم!؟ گفتم : نه. و دستم و مالیدم نمی خواستم برگردم به سمت لوکا و توجه گابریل رو جلب کنم.... بعد از کلی حرف زدن با گابریل برگشتم و دیدم!! لوکا نیست!!! دنبالش گشتم ولی هرچقدر گشتم نبود .... بالاخره زنگ کلاس شد و رفتم توی کلاس. گابریل بقل دستیم بود باهم نشستیم. بعد از مدتی به گابریل گفتم : گابریل درمورد دیروز .... میخواستم یه سوالی بکنم.... گفت : دیروز؟ یادم نمیاد! گفتم : خودتو ججوری نشون نده انگار یادت رفته ها! همین دیروز منو بوسیدی!!!!!!! گابریل گفت : خب که چی؟ گفتم : خب چرا بوسیدیم؟؟؟؟ گفت : فکر نمی کنم بهت ربط داشته باشه!!!!!دورو برم و نگاه کردم و یه سیلی گنده زدمش! بعد گفتم : ارتباط منو تو بهم ربط داره!!!! گفت : باشه بابا سوالتو بپرس. خواستم بپرسم که یهو !!!

لوکا وارد کلاس شد!!!!!!!!!!!!!!!!! معلم داد زد : دیر کردی!! بعد لوکا رو بر انداز کرد و گفت : شاگرد جدیدی؟ گفت : بله اقا! معلم جواب داد خیله خب احتمالا گم شده بودی که دیر اومدی خودتو معرفی کن ! لوکا گفت : سلام به همه ی بچه های زیبا ی اینجا! یهو همه ی دخترا خندیدن و درگوشی گفتن منو گفتا! بعد لوکا ادامه داد : من لوکا کراس هستم! البته کراس فامیلی اصلیم نیست! بعد هم به همه چشمک زد! دخترا بهم گفتن : وای اون مثل گابریل 2 میمونه! معلم گفت : برو و بقل ساوانا بشین لوکا! لوکا گفت : اما من میخوام پیش اری بشینم و پاش رو تو زمین کوبوند! معلم گفت : اما پیش اری گابریله و تو نمی تونی! لوکا برگشت رو به معلم و چشماش رو قرمز کرد بعد گفت : اقا معلم میشه پیش اری بشینم؟ معلم چشماش قرمز شد و گفت : بله عزیزم پیشش بشین! کاملا هیبنوتیزم شده بود! بعد گفت : اقای گابریل شما برو و پیش ساوانا بشین! گابریل اخم کرد و از پیشم رفت. وقتی پیش ساوانا نشست ساوانا شروع کرد به حرف زدن باهاش! لوکا اومد بقلم نشست! همه ی دخترا به جز ساوانا داشتن با اخم و حسودی نگام می کردن! اگه می دونستن اینا خون آشامن هیچ وقت اینجوری نگام نمی کردن اه! به لوکا گفتم : لوکا گابریل حتما میکشتت ! چرا اومدی جای گابریل؟؟؟ چرا معلم رو هیبنوتیزم کردی؟؟؟ لوکا دستشو گذاشت رو دهنم و گفت ششششششش! صبر کن و اینو ببین! بعد به معلم گفت : اقا معلم ببین گابریل چه پسر بدیه!! بندازش از کلاس بیرون! داره با موبایل کار میکنه!!! بعد هم لوکا چشماشو قرمز کرد معلم گفت : اقای گابریل برو بیرون!!!!!! گابریل با تعجب نگام کرد و با عصبانیت رفت بیرون. با عصبانیت لوکا رو نگاه کردم که داشت با لبخند غرور آمیزیی میومد سمتم! بلند شدم و زدم پس کله اش! بعد هم یه سیلی زدم و گفتم : واقعا که! و رفتم پیش گابریل!

رفتم پیش گابریل.... یه گوشه نشسته بود و با موبایل خودشو سرگرم میکرد انگار براش مهم نبود... نشستم کنارش و آروم گفتم: گابریل؟ سرشو بلند کرد و گفت :اون اینجا چیکار میکنه؟ میدونه که من میزنم با خاک یکسانش میکنم دیگه؟ تازه عصبانی ترم هم کرده! گفتم : گابریل لطفا ! اون بچه است! تو نباید جلوی همه بزنی داغونش کنی! گابریل با ناراحتی نگام کرد که یهوووووووووووو!!!!!!!!!

لوکا اومد و گفت : دلم بستنی میخواددددد !!! گابریل نیشخند زد و پرتش کرد تو دیوار!!! گابریل همیشه لوکا رو میکوبوند به دیوار ! اینهمه زور از کجاست؟؟؟ لوکا بلند شد و خمیازه کشید!! گابریل عصبانی بود بیشتر شد و میخواست خون آشام بشه اونم جلوی همه!!! باید یه کاری میکردم! خب منم از صلاحم استفاده کردم! و یه جیغ بلنددددددددددددددد کشیدم!!! گابریل سریع حافظه ی همه رو پاک کرد و از مدرسه غیب شد....

گابریل غیب شد و رفت از و منم رفتم خونه... لوکا هم پرسرعت بود و هم زیبا ولی من هیچ وقت عاشق اون نمیشم من همیشه عاشق گابریلم....

از زبان گابریل : از لوکا متنفرم. تنفر احساس قوی ایه پس نمی تونم بگم متنفرم فقط ازش بدم میاد.... ولی اری... ان رو دوست دارم و ازش نمیگذرم... البته که سلن رو هم دوست دارم ولی اری خاصه و من همیشه میدونستم قراره عاشق هم بشیم.....

از زبان لوکا : نمی دونم یه حسی بهم میگه... اونا دارن میان.... و هرچی دیر تر بیان کارمون سخت تره

گابریل : مطمئنم دارن میرسن و مطمئنن اتفاق بدی در راه است

_ اماده ای؟ _ بله قربان فردا حمله خواهیم کرد! _ خوبه!