13 اسلاید امتیازی توسط: mMm انتشار: 4 سال پیش 163 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان. ببخشید تو پارت قبل سوتی بزرگی دادم.ولی دیگه حواسم جمعه. آخرش در نتیجه چالش داریما😉 بریم بخونیم...
اون خانمه اومد و گفت:وایییی اینجا رو بببیینننن دختره کفشدوزکی وگربه ی سیاه در کنار همممممم🤩
بعد دستمو از دست گربه جدا کرد و گفت:دختر کفشدوزکی هم به جمعمون اضافهههههه شددددد 🤩
من تو ذهنم:من خیلی وقته اینجام ها...)
(دوستان راستی اون خانمه کلورا نایتینگل هست،و اون آقاهه همون کله کچلس که پوستش سیاهه که اسمشو یادم نیست.بهم بگید اسمشو)
آقاهه(اسمشو بگید لطفاً):کلورا... بهتره این دو کبوتر عاشق رو تنها بزاریم)کلورا:آره راست میگی بیا بریم)
من خیلی سرخ شده بودم.
به گربه نگاه کردم،اونم مثل من سرخ شده بود و داشت به اتفاق هایی که میوفتاد نگاه میکرد 😶...
گربه:آآآ...خب...﴿با همون حالت قرمزیدگی و خجالت زدگی﴾)من:آره....خب....﴿کفشدوزک هم همینطور﴾بهتره که....)یهو مانون پیداش شد و گفت:به رقصتون ادامه بدیدددددد 😄😃)بعد دست گربه ی سیاه رو گرفت گذاشت تو دست من و با چهره ی خوشحالی رفت...(مانون داشت رد میشد و حرفاشونو شنید و این اتفاق افتاد)من قرمز تر شدم،انقدر که داغ کرده بودم،همینجوری منو و گربه ی سیاه داشتیم تو چشای هم نگاه میکردیم،اونم خیلی قرمز شده بود(🔴 اینجوری سرخ شده بودن😐👌🔥)،اصلا هیچ حرکتی نمیکردیم،همون جوری دستمون تو دست هم بود...(شُدش تو چشام نگا کن و دستتو بذار تو دستم 😐😂)
بعد یهو برقا رفت.
هیجا معلوم نبود.
بچه های توی سالن جیغ میزدند...اصلا نفهمیدم کی دستم از توی دست گربه ی سیاه جدا شد....دستامو دادم جلو و دنبال یه دیوار بودم که نیوفتم.
همین جوری داشتم میرفتم،هیچ جارو هم نمیدیدم.
یکی تو بلند گو گفت:خانم ها و آقایون...
(ادامه حرفشو حدس بزن)
بهتره بترسید...چون امشب قراره شب مرگ شما احمقااااا باشهههههه😈(از قراره به بعد حرفش صداش زیاد و وحشتناک تر میشد)
من ترسیدم،فکر کنم یکی شرور شده باشه،باید بجنبم...
دیواری پیدا نکردم😰
یهو پام به دامنم گیر کرد...
داشتم با سر میوفتادم زمین...
که یهووووووووووووووووووو...
(میخوام زَجرت بدم😈...😂شوخی کردم...بزن ادامه...)
یکی منو گرفت و منو بلند کرد(منظور از بلد کرد اینه که کفشدوزک رو هوا بود و اونم گرفتش😐😂)
من نتونستم چهرشو ببینم،فقط سیاهیِ تاریکی تو چشام بود...
گفتم:گربه...تویی؟...)
بعد دستمو دراز کردم و رفتم جلو...بعد دستم به یک چیزی خورد،کمی دستمو اینور و اونور کردم و فهمیدم دستم رو سینه های یکیه...
گفتم:هاع(ترسیدن)گربه ی سیاه...تویی؟یا...)
بعد اون گفت: ...
(حدس بزن کیه)
میبینم بانوم میتونه منو تو تاریکی هم بشناسه😉
من:نه خیر😒من فقط حدس زدم😌)
گربه:😐... .
من به خودم اومدم و دستمو برداشتم و گفتم:خب دیگه تا الان هم خیلی معتل کردیم.باید بریم و شرور رو پیدا کنیم.
گربه:بانوی من،فکر نمیکنی تو این تاریکی بتونی ببینی؟)
من:نه...ولی تو میتونی ببینی😄پس نبرد گردن تو😌...(راستی دوستان آروم حرف میزنن چون ممکنه شرور بشنوه)
گربه:بانوی من؟!😑)من:آه باشه میدونم بدون کمک من نمیتونی😁😌)
گربه:آع (کم آوردن😂)خب ولش کن.میخوای چیکار کنی؟
تازه، من میتونم چشمت باشم تو هم مشدم😉)
من:نه،باید یه چراغ قوه پیدا بکنیم،اینجوری کارم راحت تر میشه.
گربه:خب تو که نمیتونی تو این تاریکی ببینی بانوی من،پس من میرم.مواظب خودت باش تا برگردم.)
بعد گربه رفت...
من منتظر بودم تا گربه ی سیاه بیاد...
از زبان گربه ی سیاه:رفتم و همه جا رو گشتم...ولی چراغ قوه ای نبود.
یکم که فکر کردم گفتم:فهمیدم،باید یه موبایل قرض بگیرم(خودتون میدونید دیگه موبایل چراغ داره🙃)
دیدم نینو و آلیا یه گوشه باهم نشستن.
رفتم طرفشون.
بعد گفتم:سلام رفقا،به یه چراغ قوه احتیاج دا...)
یهو نینو موبایلشو در آورد گفت:بیا گربه ی سیاه...)من:ممنون نینو)آلیا:نمیدونم چی شده ولی لطفاً هر چه زود تر این وضع رو درست کنید.)من:نگران نباشید من و کفشدوزک این تاریکی رو نابود میکنیم.)
بعد رفتم پیش کفشدوزک.
از زبان دختر کفشدوزکی:خب گربه چراغ قوه پیدا کردی؟)
گربه:نه)من:یعنی چی؟)گربه:چراغ قوه نه،ولی چراغ قوه موبایل آره)من:الان موقعش نــیسستتت{در حال حرس خوردن😂})
گربه: 🐱... .
من:بدش...)
گوشی رو داد...من:چراغشو روشن کن)
بعد روشن کرد...
من:خب حالا باید نقطه ضعف شرور رو بفهمیم تا بتونیم ضعیفش کنیم،و همینطور باید قدرتاشو بدونیم و ببینیم چقدر قدرت داره...)
بعد صدای بلندی اومد و زمین به طور وحشتناکی لرزید
مردم سالن:اااااااااااااااااااااااااااااا(جیغ زدن)
من:مردم،با چراغ قوه موبایلتون در خروج رو پیدا کنید و ازین جا برید،گربه ی سیاه تو هم به مردم کمک کن و نزار آسیبی بهشون بخوره)گربه:اما تو چی؟)من:من مواظب خودم هستم،بجنب برووووووو)
گربه:ب...بب...باشه☹️)
گربه رفت...
من چراغ موبایل رو طرف صدا بردم،دیدم اونننننننننننننن...
خیلههههه خب خیلی ممنون که خوندید😊😊😊😊
اگر خوشتون اومد لایک کنین و حتماً نظر بدید🙂
منتظر باشیدا😉
خداحانگه داررررررر.
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود 😍💞
اسم اون مرده هم اَلِک بود
سلام.
من که نمیتونم بعد این دوباره قسمت بعد رو بزارم،چون باید زیاد فکر کنم تا داستان خوب بشه و اشکالی نداشته باشه که بخوام تن تن ویرایشش بدم.
و خیلی حساسه قسمت بعد،چون نمیدونم چی بنویسم و خب باید ببینم چه طور خوب میشه،یعنی تفکر کنم.
اگر هولم کنید داستانم خوب نمیشه و مجبور میشم قسمت بعد رو به تأخیر بندازم.
بوققققققققققققققققققققققققق(خالی شدم)اخه چرا کات میکنین یک جای خوب کات کنین اه بوققققققققققققققققق(فکر کردم دیدم خالی نشدم)
راستی تست رو داشت یادم میرفت .
ج چ::: میترسم که بگم ..... فقط 1 بار عاشق شدم و هنوزم پا برجاست .
اسم مرد سیاه پوست مو کچل رو نمد :| ادامه ی شعری که نوشتی رو اینجا میدم : غم رو رو سیاه کنو دستو بزار تو دستم :)
عالی بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ نمیدونم چرا امروز رفتم تو فاز قلب
بعد از صد سال