
سلام. دوستان قسمت دوم و اول رو میتونید بزنید تو اون ذره بیمه که سمت چپ تو تستچی هست. بزنید:دختری به نام بِ بِ)تا بیاد و بخونید. ببخشید خیلی دیر شد. حالا برید ادامه رو بخونید و لذت ببرید.🤩😍😘😊 آخر داستان چالش داریم🤩🔥
آنچه در قسمت قبل خواندید:بِ بِ:وایییی سرم درد گرفت. بِ بِ:اینا دیگه برای چیه؟! بِ بِ:جججیییغغغغغغغغغ... .............................. از زبان بِ بِ:یه دفعه موشه با عصبانیت رو دماغم پرید و دماغمو گاز گرفت. من:آآآیییییییییی)موشه با سرعت تند رفت)من طناب رو برداشتم و رفتم دنبالش)بعد رسیدیم به بنبست فاضلاب. من:خیلی موشه بی ادبی هستی!وقتی با این طناب خفت کردم میفهمی!)موش توجه نکرد)یهو دیدم از دیوار رد شد! تعجب کردم!رفتم جلو و دستمو به دیوار دراز کردم و دیدم میره فروع!رفتم تو دیوار.دیدم پشت دیوار پره طلا و الماس و جواهرات بود.اون کاغذ رو در آوردم و دوباره خوندم:دستکش،طناب،میله، کُلنگ،بیل،یک تخته چوب.ولی دیدم...
یه چیزی بغل اون کاغذ نوشته که خوب معلوم نیست.با کلی بدبختی و دقت کردن خوندمش:دست ا.....س..ک..ل..............ددسستتتت ااسسککللتتتتتتتتتت؟! کلی تعجب کردم!آخه دست اسکلت برای چی؟!اونجا رو گشتم. جلو تر که رسیدم کلی اسکلت دیدم. نفس عمیق کشیدم و رفتم جلو. دیدم هیچ کدوم ازون اسکلت ها دست ندارند!گفتم:پس من چیکار کنم؟! یه در کوچیک رو زمین دیدم.قفل بود! از دیوار رفتم بیرون و دیدم توی جوب فاضلاب یه کلید هست. برش داشتم و رفتم به طرف اون دری که توی زمین،اون طرف دیوار بود. رفتم و کلید و کردم تو قفل،ولی باز نشد. توی طلا ها رو گشتم و یه انبر دست پیدا کردم!!!گفتم:آها شاید بشه با این سر این کلید رو تغییر داد تا بشه اون درو باز کنم.سرشو تغییر دادم و کردم تو قفل. قفل...
باز شد... بعد توش یه دست اسکلت دیدم. من:وایی این خیلی بده🤢خیلی زشته،هوففففففف میتونمممممم. بعد برش داشتم...یهو دیدم دیوار ها دارن به طرفم میان!کلی هم تیغ دراز دارن.(این یه تله بود دوستان مثل تله های که یه چیزی رو برداریم دیوار ها به طرفمون میان و قصد کشتن ما رو دارن!)فهمیدم ای یه.......تلهههه بوددددد😱گفتم:ننهههههههههههه ییککییییییی ککممکککک ککننههه.ازون در سحر آمیز هم نمیشد رفت چون از اون طرف داشت دیوار میومد. دیدم موشه اومد و گفت:افتادی تو هَچَل؟)من:ساکت شو!)موش:هنوزم پرویی!خیلی هم پرویی!)من:میزارمت لایه تیغ ها!!)موش:ببین اونجا یه سوراخ تو دیواره که اندازه منه!من ازون جا میرم.)من:ننه نرو...)اما رفت.من:خخییللییییییی بدییییی)دیدم دیوار ها دارن بهم نزدیک میشن. داشتن تنمو زخم میکردن. من جیغ زدم و یهو...
دیدم دیوار ها دارن عقب میرن. موش آمد گفت:حالا من بدم؟)من:آره)موش:🌡️🔥😡)من:بیا بریم.(دست اسکلت رو برداشته بود)بعد رفتیم بیرون و دیدیم همون موقعی که که رفتیم سقف اونجا ریخت! من:آخیش خوب شد تونستم خودمو نجات بدم👌👍)موش:چیییییی؟!من تورو نجات دادممممم)من:بسه دیگه وراجی نکن بیا بقیه ی وسایل توی این لیست رو پیدا کنیم)موش:🔥🌡️🌋)بعد من به لیست نگاهی انداختم. گفتم:آخه تو فاضلاب دستکش پیدا میشه؟!)موش:غر نزن! حتماً پیدا میشه)من:امیدوارم)بعد دیدم جلومون کلی چوب ریخت!من:وایی چی شد؟!)موش:تو لیست رو نگاه کن)من:اممممممم....فلان فلان فلان....آهان یه تخته چوب! موش:خب اینا هم چوبن)من رفتم جلو ولی موش...
اومد و گفت:نه به اونا دست نززنننن)من:ووییییی،برای چییی؟!)موش:من خیلی وقته اینجام،حقه و کلک های اینجا رو میدونم،اون چوبا هم سمی هستن) من:خب پسسسسس...توی لیست رو نگاه کردم.گفتم:آره!باید اول دستکش رو پیدا کنیم)موش:میدونی سم اون چوبا باهات چیکار میکنن؟!)من:آمممممم...راستش نه)موش:اون چوبا از عجیب ترین جنگل اومدن که سم درختاش میتونه جون ۱۰۰۰۰ نفر رو بگیره!اون چوبا خیلی قوین!یعنی اگر به اونا دست میزدی توی یک صدم ثانیه مرده بودی!)من:وای خوب شد فهمیدم)موش:اما من بههتتتت گگففتتمممممممممممممممممم😡)من:من که یادم نی🤔😒)موش:میدونستی...)یهو فاضلاب صدا داد. موش:نترس کوچولو این صدا طبیعیه)من:هر موقع ترسیدم حرف بی خود بزن!)موش:😡🔥)بعد من یه فکری به سرم زد!گفتم آهان فهیدممممممممم...
من:باید بریم و یه میله پیدا کنیم)موش:نابغه اینو تو اون لیست هم نوشته بود😒)من:سیییی ساکت فقط برو دنبال یه میلههههههه)موش:باشه،نظرت چیه بریم اون پایین که رفته بودی؟!اونجا میله هست )من:منظورت میله های زندانه؟!)موش:آره)من:اما چه طور باید ازش یه میله بکنیم ؟؟و تو از کجا میدونی من رفته بودم اونجا؟؟!)موش: من تو رو دنبال میکردم،حالا فقط بیا)
بعد رفتیم اون پایین و موش به طرف میله ها رفت و یهو...
موش دندوناشو محکم به میله ها کوبید و اونا رو جوید.من:هیییی داری چیکار میکنی؟؟؟!!)موش بهش توجه نکرد و بالاخره یه میله کند و داد به من. موش:بیا،این میله خوبه؟!)من:😧)موش:بگیر دیگه)من:ت....و..توووو چه طور با دندونات....)موش:من خیلی قوی ام،میدونم😎حالا بگیر ببین خوبه؟)من:آ....آره خوبه)
بعد گفتم:میشه تمام میله هارو بکنی؟چون اون طرف یه چیزی هست)موش:باشه،ولی یادت باشه اینکارو من کردم)بعد که تمام میله ها رو در آورد دیدم اونجا... یه دست کشه🤩👍👌. من:ههووراااااااااااااااا...)موش جلو دهنش و گرفت و گفت:هوی دیوونه!ساکت.میخوای اون صداتو بشنوه؟!...
من:کی؟؟؟؟؟!!!!{نَنه ی فرانکی🤣🤦🤦♀️🤦♂️})موش:این فاضلاب زندست!یعنی اگر بفهمه یه انسان اینجاست انقدر ترسناک میشه که تو از ترس روحت از بدنت جدا میشه و فاضلاب روحتو میبلعه!)من:چ...چ..چی؟!)موش رفت و دستکش رو آورد و گفت:بدو ازین جا بریم)من از نرده ها رفتم بالا. موش:بزار حدس بزنم میخوای چیکار کنی!میخوای بری...نمیدونم)من:هه نابغه،میخوام از دیوار هایی که ریخته یه تیکه سنگ بردارم و با میله تراشش بدم و شبیه سر کُلنگش کنم و بعد دست کش رو دستم کنم و یه تیکه چوب بردارم و با طناب به اون سنگ وسلش کنم)موش و بِ بِ:و بعد ما یه کلنگ خواهیم داشت...
بعد تمام این مراحل رو انجام دادیم) من:خب کلنگ که درست شد،ولی بیل چی؟با دست اسکلت چیکار کنیم؟!)موش:دیگه بیل و دست اسکلت لازم نیست نابغه!)من:پس چرا...)موش:چون فاضلاب میخواد وقتت رو بگیره و وقتی بیدار شد روحت رو ببلعه!اصلا بیل دیگه پیدا نمیشه!دست اسکلت رو هم الکی برداشتی!)من:چیییییییی یعنی چیییی داشتم جونمو از دست میدادم...فقط...بخاطر یهههه...دست اسکلت که به دردددد نخوره؟!
بعد یهو فاضلاب تکون زیادی خورد. موش:ساکت شو،فاضلاب داره بیدارررر میشهههههههه)من:ننههههههههه)موش: بیا باید سریع بریم پیش اون شیٔ)من:ولی نمیشه پارچه رو بردارم...منو پرت میکنه)موش:باید سعیتو بکنی...بجننببببب فاضلاب داره بیدار میشههههههههه... من:ولی...
آنچه در قسمت ۴ داستان دختری به نام بِ بِ خواهید خواند:بِ بِ: یعنی ما...الان... . موش:بِ بِ مواظب باششششش!!!... موش:میخوام یه چیزی بهت بگم...من... با من mMm تا قسمت بعد همراه باشید...
خب خب خب عسلیا🍯. اینم از این قسمت. قسمت بعد رو از دست ندید... ممنون... خدانگهدار...... نظر یادتون نرهههههه😎
قول بده نظر میدی🥺 برو سؤال چالشو ببین😉 جواب هم بدی ها👌🔥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
سلام.
گذاشتم دوست عزیز.
خیلی وقته گذاشتم.
جون هر کی دوست داری پارت بعدیو بذار
دق کردیم😭
سلام.
منظور شما داستان دختری به نام بِ بِ هست؟
بله میزارم ولی زوده و یکم حوصله ندارم.
حتماً میزارم.
بله مرسی😊
سلام.
خبر خوببببببببببببببب🤩
قسمت بعد میراکلس دیوار بین ما رو گذاشتمممممممممممممممممم🥳
بعد از 20000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000 قرن بالاخره . البته این بالاخره رو اینجوری نخونین بخونین بالا خره یعنی اون بالا خره
سلام.
حرف رو درست بزن،کی خره؟🤔🧐
منظورم این نیست که کسی خره منظورم اینه که انگار داری یه خر هزار کیلویی رو بلند میکنی که انقد دیر دیر میزاری .
سلام.
منظورت این بود...😐منو سیا نکن😑
اگرم که...خب نه ببین هر کسی یه کاری داره دیگه،خب منم نمیتونم پشت سر هم بزارم،بالاخره منم دارم زندگی میکنم.
ربات نیستم که سیستممو جوری طراحی کرده باشن که تن تن پشت سر هم داستان بزارم🤖🥴😵
یه نویسنده وقتی جلد اول کتابشو مینویسه و منتشر میکنه که بعد دو روز نمیاد جلد دوم رو بنویسه و بزاره😐...نویسنده کار داره زندگی داره...بالاخره باید کسایی که میخونن صبر کنن دیگه...نه اینکه نویسنده رو کچل کنن 😂قبول داری؟!اگه نداری که دیگه حرفی برای گفتن ندارم😐
واقعا نمیشه
اوکی دوکی .
پارت بعدیه داستان دیوار بین ما چرا نمیاد .
تمام تستاتو لایک کردم:)❤️
سلام.
دست شما درد نکنه😍🥰
خواهش میکنم😊😊😊❤️❤️❤️
میراکلسسسسسسسسسسسسسسس❤🐞همه دنیامه❤🐞
سلام.
بله معلومه😁👍🌺🌺
ممنون.
عالی بود ❤️❤️❤️
چالش: میراکلس
سلام.
ممنونم🌟
خیلی هم عالی😁
وای چقدر خفن بود این قسمت 😍😍😍
برای چالش هم معلومه،میرفتم میراکلس 😍😍💖
سلام.
ممنونم🌟
به به!😁👍
من پارت قبل و این پارت رو ذخیره کردم تیکه های باحالی داشت😂👌🏻
نظرم دادم(همین پیامه خوووووو😐😑😐😑😐😑😐)
سلام.
ممنون🌟
😂😂👌👌