اونــ فقـط یهـ ارمیــ بود!🖤

سلام من یوری هستم پارک یوری! من یه دختر خیلی شاد و شیطونکم عاشق کیپاپم❤️ پدر و مادرم رو دوست دارم💞یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که اسمش آیو هست🤗اون الان بزرگترین آیدل معروف توی کره هست🍭امروز قراره برم خرید، آخه قراره فردا به فنساین بی تی اس برممم🤭😝 از مامان و بابا خداحافظی کردمو رفتم خرید🛍️راستی یادم رفت بگم من یه دختر دبیرستانی هستم که امسال تازه قراره 19 سالم بشه!لباس مورد علاقم رو خریدم👚واقعا قشنگ بود! از لباسای باز خوشم نمیومد پس فقط یه پیرهن و شلوار خریدم🐞🐞من تمام اعضای بی تی اس رو دوست دارم و نمیتونم بگم که بایس دارم چون همشون به یه اندازه ارزش دارن و خوبن🦋🤗

خریدام کردم و رفتم خونه ناهارم باممامانوبابا خوردم شاید بگید پس خواهرم چی ولی اون چون یه ایدله معروفه کم پیش میاد بیاد اینجا! بچه های دبیرستان همشون منو دوست دارن اونا هم بهم میگن که من خیلی شبیه خواهرم هستم! 💜☂️واین یجورایی خیلی خوبه😝رفتم تو اتاقم چون فردا شنبه بود درسامو گذاشتم برای فردا که از فنساین اومدم💙

من رشتم رو پزشکی انتخاب کردم! خب آخه میدونین اینکه یه دکتر باشیو بخوای جون بقیه رو نجات بدی خیلی حس خوبی بهت میده! 💜☂️دلم میخواد دکتری بشم که خانوادم رو سربلند کنم!........ دکتری که کسی از دستش گله نداشته باشه!........ دکتری که بتونه به جون هم وطناش کمک کنه!........بابام همیشه میگه اینکه اعتماد به نفس بالایی دارم خیلی عالیه و برای همینه که همیشه شادم........ کاش مردم هم همینقدر شاد باشن و از زندگیشون لذت ببرن....... یادمه وقتی بچه بودم.. یه دختری کوچیکی همسن خودم بود اسمش آنا بود موهای قرمز و فرفری داشت.... همیشه باهم بازی میکردیم!

ولی بعد چند مدت اونا نقل مکان کردن........ چند وقتی ناراحت بودم ولی یه روز بابام بهم گفت که زندگی هم سختی های خودشو داره یه جاهایی کسی که دوست داریو از دست میدی....... یه جاهایی هم دلت واسه قبل خودت تنگ میشه..... یه جاهایی هم عمرمون به آخر میرسه...... ولی خب من اون موقع فقط پنج سالم بود چی میفهمیدم؟!..... اما الان دارم حرفایی که بابام میزد رو درک میکنم...... عمر ما دست خودمون نیست..... از کجا معلوم شاید همین فردا، پس فردا یا یه ماه دیگه مردیم!...... پس تا زنده ایم باید از زندگی لذت ببریم!...... همه چی با پول و ثروت حل نمیشه.... گاهی اوقات این احساسات هستن که میتونن مشکلات رو حل کنن........ اگه با قلبی پر از محبت رفتار کنیم شاید دوباره انسانیت کاملا به زندگی برگرده...... :)

ولی بعد چند مدت اونا نقل مکان کردن........ چند وقتی ناراحت بودم ولی یه روز بابام بهم گفت که زندگی هم سختی های خودشو داره یه جاهایی کسی که دوست داریو از دست میدی....... یه جاهایی هم دلت واسه قبل خودت تنگ میشه..... یه جاهایی هم عمرمون به آخر میرسه...... ولی خب من اون موقع فقط پنج سالم بود چی میفهمیدم؟!..... اما الان دارم حرفایی که بابام میزد رو درک میکنم...... عمر ما دست خودمون نیست..... از کجا معلوم شاید همین فردا، پس فردا یا یه ماه دیگه مردیم!...... پس تا زنده ایم باید از زندگی لذت ببریم!...... همه چی با پول و ثروت حل نمیشه.... گاهی اوقات این احساسات هستن که میتونن مشکلات رو حل کنن........ اگه با قلبی پر از محبت رفتار کنیم شاید دوباره انسانیت کاملا به زندگی برگرده...... :)

فردا این منم! یوری! آماده شدم و به سمت فنساین رفتم البته من آنقدر خنگم که یادم رفته بود قبل فنساین همیشه کنسرت دارن شماره صندلم شماره 6 ردیف اول بود دقیقا وسط!!! این شانس منه! بعد کنسرت به سمت فنساین حرکت کردیم! نوبت من بود! اول از همه جین هیونگ بود! یوری:انیو! جین:انیو ووو! اسمت چیه خانم کوچولو؟ یوری:یوری! یوری هستم!!! جین:اووو اسمتم مثل خودت قشنگه! یوری:کومائو💛💛❤️همین طوری رفتیم که بالاخره فنساین تموم شد داشتم به سمت خونه میرفتم که.......

دیدم چند نفر که با ماسک مشکی هستن به سمت فنساین میرن!!! یه لحظه ترسیدم! شاید هیترها باشن؟! سریع دویدم تو آره!! اونا همون هیترا بودن!!!! ادامه دارد..........

خب اینم از این راستش این یه تک پارتی بود ولی خب اگه حمایت شه ادامش رو میزارم💞🐭

لایک و کامنت لطفا!!!!

ناظر جون چیز بدی نداره لطفا منتشر کن به بزرگی خودا منتشر کن🤭🍭💕💙