من و کوک۲

ببخشید دیر شود ولی اینم پارت دو

جواب کوک رو دادم گوشی رو گذاشتم کنار و رفتم صبحانه خوردم و یه دوش گرفتم 🧖‍♀️امدم بیرون و بلاس پوشیدم و ولو شدم رو تخت و گوشیمو برداشتم و دیدم کوک بهم پیام داده سیخ نشستم و رفتم تو چت دیدم یه نیم ساعت پیش بهم پیام داده. پیام کوک:اره میشه ببینمتون😅پیام رو خوندم و جواب دادم:اره ولی دلیل خواستی داره 🧐بعد از چت اومدم بیرون و یکم تو گوشیم گشتم. یه ۵ دقیقه بعد کوک جوابمو داد را تم تو چت نوشته بود :اره ولی شما باید بیاید تا بفمین☺😅ا/ت:باشه ولی کجا. کوک:پارک....... ساعت ۱۱ اون چا میبینمتون 😁ا/ت:باشه.گوشی رو گذاشتم کنار به ساعت یه نگاهی کردم ساعت ۹ بود دوساعت وقت داشتم.رفتم یکم تلوزیون دیدم . ساعت ۱۰ نیم بود نیم ساعت دیگه باید میرفتم برای همین رو فتن به جین و یه پلور بافت کرم با پالتو پوشیدم و رفتم بیرون. وقتی روحانی تم بیرون هوا خیلی سرد بود.

بعد نیم ساعت رسیدم پارک ساعت ۱۱ ربع بود دیدم کوک برام دست تکون میده رفتم سمتش و گفتم ببخشید دیر کردم و اونم گفت اشکال نداره. ا/ت:حالا چی کارم داشتین 🤔کوک :اوو میخواستم با بقیه عضا اشنا بشی 😄😅ا/ت:ا... ا.. اش.... اشنا. کوک:اره مشکلی هست😟ا/ت:ن.. نه فقت خیلی خوش حال شدم. بعد رفتیم پیش عذا و با همشون دست دادم و اشنا شدم 😇شوگا:اقا من خوابم میاد بریم دیگه الافم کردید من قرار دارم. تهیونگ :باکی؟؟؟ شوگا:تختم 😎همه ی عضا:😒همه خیلی عادی نگاهش کردن ولی من نتونستم خودمو نگهدارم و خندم گرفت. ا/ت:... ببین.. بخشی...د نمی... نمیتونم...... جلو.. خودمو..... بگیرم😂😂😂شوگا:این چه تاحالا میخنده😂در همین هین کوک زل زده بود به تو

خندیدن من که تموم شد راه افتادیم که یکم قدم بزنیم 😁تو راه انگار کوک یکم تو فکر بود و اصلا حواسش نبود در هدی که با سر رفت تو درختم یه بارم رفتم تو سندلی 🤣🤣🤣هردفه که کوک میخورد به یه جا من و عضا قش میکردیم از خنده 😊بعد به عالمه راه رفتن از عضا خداحافظی کردم و راه اوفتادم سمت خونه

رفتم خونه و چون خیلی خسته بودم دوباره خوابیدم

وقتی خوابم برد یه خواب دیدم یه خواب خوب . خواب دیدم که با همه ی عضای بی تی اس تو یه کافه نشستم و کوک هم کنارمه و منو بغل کرده و لبخند میزنه 😊و یهو هانی اومد و نشست پیش ما و با هم حرف زدیم و........ و از خواب به ساعت نگاه کردم و نشستم و گوشیم رو برداشتم

خوب اینم از این پارت 😇😇