
خوب دیدم داستان زیاد طرف دار نداره گفتم زود تمومش کنم 🥲
(خوب ببخشید دیر شد اخه وقت نداشتم🥲) داستان از زبان ا/ت:ا/ت:ااااااه بی احساس برو بابا 😐🖤 جین:🤣🤣 جیمین با این واکنشی که نشون دادی خوردم کردی🤣ا/ت:🤣 راستی کوک کجاست؟ جین:هنوز داره گیم میزنه🥲چرا بهش اجازه دادی الان تا فردا هم میخواد گیم بزنه🥲ا/ت:من میرم پیش کوک😐🤚 جین :اصلا شنیدی چی گفتم؟ 🤦♀️ا/ت:اره🤣بعد رفتم سمت اونایی که کوک اونجا بود رفتم دیدم نشسته تو اتاق من🥲 درو که باز کردم کوک بلد گفت:اااااااه جین برو بیرون بابا مگه نمیبینی کار دارم 😡🤬ا/ت:منم بابا جین کیه😐 کوک:حالا هردختری که هستی😡 رفتم هدفون رو از کوشش کشیدم و در لب تاب هم بستم و با اصبانیت تمام نگاهش کردم😡🤦♀️کوک:هوییییییی چی کار داری میکنی🤬بعد رو به من برگشت و تا منو دید اب دهنشو قورت داد. داستان از زبان کوک:اِاِاِ ا/ت جونم توییییی😇ا/ت:هر کی که باشم تو واقعا این جوری با هیونگات رفتار میکنی🤬
وقتی قیافه عصبانی ا/ت رو دیدم مثل چی ترسیده بودم 🥲 بعد با اصبانیت دست منو گرفت و کشید تو و گفت:به جین بگو ببخشید 😡کوک:عمران...... چرا این همه عصبانی شدی🥲ا/ت:عمران که یاد بگی ببخشید 😡 برای ان هم اینقدر عصبانی شدم چون 😇کر نمیکردم این جوری باشی 🤬🤬🤬 کوک:ببخشید جین هیونگ🥲😇جین:باش 🤣💃یاع یاع یاع😂
ا/ت :حالا شدی پسر خوب😇کوک: اره دیگه😇داستان از زبان ا/ت:فلش بک به ۲سال اینده:الان دوساله من با جیمین دوست شدم و دوساله که دستگاه تموم شده(من جون حال نداشتم بنویسم دانشگاه مینوشتم مدرسه) من دست جیمین رو گفته بودم و داشتیم تو پارک قدم مردیم که رسیدیم به مرکز پارک که یه دریاچه درست کرده بودن و نوس پر ماهی و اودرک بود. جیمین:من میرم نون بگیریم تا به ماهیا و اوردکا غذا بدیم😇ا/ت:باش 😁داستان از زبان جیمین:رفتم نون بگیرم 😂دست کردم تو جیبم و جعبه رو محکم گرفتم تو دستم و برگشتم پیش ا/ت.با دست زدم بهش. ا/ت برگشت گفت:پس نونا........ وست حرفش زانو زدن و جبه رو از تو جیبم در اوردم. ا/ت:داری... دا... داری چیکار میکنی. بدونه توجه به حرفش در کعبه رو باز کردن و بهش گفتم دوسش ؟ 😇
ا/ت:حولم داد و گفت برو گمشو اشغال تر سوندیم🥲 جیمین:چیه شکلات قلبی دوست نداری؟ 😂ا/ت:خیلی گوهی خیلی گوهی اخه اینم شوخی بود تو کردی🥲خدایاااااااااااااااااااااااااا جیمین یک بار دیگه ار این شوخیا کردی من میدونم و تو🥲😂جیمین:باش بابا بخشید حالا بیا بریم. (+یعنی داره با خودش حرف میزنه) +فکر کنم یک ۱سال و نیم از اون اتفاق گذشته😂 🤦♀️
داستان از زبان ا/ت:بلخره جیمین امروز از من خواستگاری کرد😂 جین هم از هانا خواستگاری کرد 😂 چند هفته دیگه عروسیمو نه 😂😇 فکر کنم بشه ۲ه🤦♀️ته دیگه اره دوخته دیگه عروسیه من و هاناست 😂
دو هفته بعد:جیمین:عروس اما دعی؟؟ ا/ت:بلههههه😂😂😂جیمین بیا بریم 🤦♀️😂 و حالاصل ازدواج ما دوتا فرسته کوچولو م😂ل شما دوتا شد 😂😇جیمین:خوب کوچولو های بابا بیاین اینجا ببینم 😂 چیکار میکردین هاا میخواستین منو بکشین😂 رابین:(اسم پسرشونه) بابای مامان داستان دوست شدن ترو مربا مامان میگفت😇😁هاواستانداران:(اسم دوخترسونه) بابای میشه با ما بازی کنی 😇😁ا/ت:میدونین چیه فرسته های مامانم الان میخوای بریم خونه عمو جین و خاله هانا 😇 نیرومند اونجا با جک(جک اسم بچه جین و هاناست😁) کلی بازی کنید باشه😇 . رابین:باش مامانی 😁 اجی جونم بیا برم کمک کنم لباس بپوشی😁نیم ساعت بعد:
ما داشتیم میرفتیم خونه جین. وقتی رسیدیم اهانت درو وا کرد و صدای داد جین میومد که میگفت نخر من خوشگل ترم و از اون ورم صدای بچشون میومد که میگفت ته خیر من از تو خلی خوشگل ترم😂یعنی منو جیمین داشتیم جر میخوردیم از خنده 😂😂بچه ها دویدن تو و رفت پیش جک ماهم با ها تا رفتیم تو و تا جین رو دیدیم که هنوز داره با جک دعوا میکنه هر دومون زدیم زیر خنده و من رفتم پیش جین و بهش گفتم ولش کن بابا بچست نمیدونه که تو تنها ورد وارد هندسامی که😂
ووووووووو پایان 😂فقت ۷صفحه شد😂

~رابین~ البته الان خیلی بزرگ تر شده الان ۶سالشه😁

~هاناسان~ هاناسان ۴ سالشه😁😇

~جک~ جک هم سن رابینه که میشه ۶سالش
خوب دوستان این داستان تموم شد میدونم خیلی کم بود و من ۲۰تا صفحه بر داشتم اخعه یک سر حرفا هست که باید بزنم
دوستان برای این که بارت های بعدی داستانم رو بخونید حداقل کامنتا باید ۲۰تا باشه نه سه تا🥲
و این که از هر داستانی خوشتون نمیاد بگین من زود تر تمومش کنم
و این که لطفا با داستانهای دیگ هم سر بزنید و نظر بدید 😁

............

..................

............

..............

..........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من و نامجون رو ادامه نمیدی؟
چرا داستان هارو دارم دونه دونه مینویسم الان دادم من و کوک رو مینویسم. بعد باید کامنتا باید بالای ۱۰ تا بشه 🤌🥲
خسته نباشی❤
عالی بود❤
ممنون🏳🌈