معرفی رمان دختر بی گناه

مرینت استیون.یه دختر ۲۳ ساله رشتش طراحی بوده و الان دنبال شغله.عاشق رنگ سفید،گل شیپوری صورتی(در یونان نماد زیبایی خلوص و پاکدامنیه و رنگ صورتیش نماد بی گناهیه)، پوشیدن لباسای اسپرت ،کارای هیجان انگیز،سربه سر خانوادش گذاشتن، آهنگ گوش دادن و رقصه.از دروغ و آدمای درغگو،پسرعمه ش و نق زدن متنفره.یه ورزشکار ماهره. موهاش بلنده و بیشتر مواقع گوجه ای میکنه یا میبافه. مهربون و خون گرمه به اضافه ی یه خورده چاشنی سادگی.به همه زود اعتماد میکنه و به همین دلیل آسیب زیاد دیده.در ضمن یه دختر دورگه ی ایرانی فرانسویه که تو فرانسه زندگی میکردن اما بخاطر شرایط شغلی پدرش مجبور شدن به ایران بیان.مادرش ایرانیه و از بچگی بهش فارسی رو یاد داده پس راحت حرف میزنه. یه خواهر ۱۹ ساله داره و بچه ی اول خانوادست و لوس باباش.در ضمن یه آدم شناس واقعیه (منظورم اینه که میتونه با دو کلمه حرف زدن با آدما به اخلاقشون پی ببره )

آدرین آگرست.یه پسر ۲۷ ساله.رشته ی اون هم طراحی بوده ولی به دلیل علاقه ی زیادش به پلیسی با وجود تمام مخالفت های پدرش پلیس شده.عاشق هیجان،لباسای اسپرت، گل آفتابگردون(رنگش زرده و معنی رنگ زرد قدرته و خود این گل نماد غرور و ستایش و اعتماد به نفسه) و آهنگای غمگینه. از دروغُ دروغگو،خی.انتُ خائن واز زنا بجز مامانش متنفره. قدرت بدنیه بالایی داره.عین گربه ها گاهی مهربون و گاهی خشن میشه،خیلی مغروره و با کسی که بخواد عصبانیش کنه سخت برخورد میکنه. زمانی که ۲۰ سالش بود یه اتفاق غمناک براش میوفته و باعث تغییر رفتارش میشه.پدرش یه طراح لباسه. یه پسر فرانسوی که بخاطر پروژه ی جدیدی که به پدرش داده شده بود مجبور شدن بیان ایران و مدتی رو تو ایران بگذرونن ولی بعد از اتمام پروژه ی پدرش تصمیم گرفتن که ایران بمونن. و بچه ی دوم خانوادست و یه برادر بزرگتر از خودش داره و دردونه ی مامانشه.

آلیا استیون.۱۹ سالشه رشتش هنره.خواهر یکی یدونه و دردونه ی مرینته.کنجکاو یا به قول ما فوضوله، مهربونه و خیلی دوس داره به همه کمک کنه.عاشق خواهرش،مجری شدن،لیلیوم نارنجی(نماد خود گل پاکی زیبایی و اعتماده نماد رنگش افتخار و اشتیاق) و لباسای دخترونه(پیرن) هست.از آدمای مغرور خوشش نمیاد و شرایطش مثل خواهرشه،هرجفتشون دورگه هستن. گوگولیه مامانشه.

نینو لاحیف.یه پسر ایرانی که ۲۷ سالشه. رشتش حقوق بوده.پلیسه و صمیمی ترین دوست آدرین.پسر مهربون و خون گرمیه. خیلی دوست داره از گذشته آدرین باخبر بشه اما تا به حال چیزی دستیگرش نشده ولی بازم سعیشو میکنه.عاشق گل داوودی سفید(به معنای وفاداری به م‌ع‌ش‌و‌ق)، ماشینای مدل بالا و آدمای پایه و مهربونه.از قاتلا و کسایی که بخوان به دیگران آسیب بزنن متنفره.

لوکا کوفین. یه پسر ۲۹ ساله ی ایرانی. پسر عمه ی مرینت و آلیا. از مرینت خوشش میاد و بارها و بارها خ‌و‌ا‌س‌ت‌گ‌ا‌ر‌ی‌ش رفته ولی با جواب ردِ قاطع اون مواجه شده.جدیداً دنبال راهیه که مرینتو بدست بیاره. وقتی چهار سالش بوده مامان باباش از هم جدا شدن و باباش با یکی دیگه ا*ز*د*و*ا*ج کرده. یه خواهر ناتنی داره که رابطه ی بدی باهم ندارن ولی گاهی اوقات به شدت باهم درگیر میشن (کُتَکْ کاری نه😹.منظورم دعوای کلامیه. همون بگو مگوی خودمون)از هیچی بجز مرینت خوشش نمیاد.از ز.ن باباش و آدرینو(باهم خیلی دشمنن) آدمای فوضول متنفره.صدبرابر مغرورتر از آدرینه ولی به آدرین حسودی میکنه که میفهمید چرا.آدم خیلی خطرناکی هم هست

کاگامی کوفین(خب نظرتون درباره ایده جدیدم چیه😂)۲۵ سالشه.رشتش ورزش بوده و الان درحال حاضر تو یه کلاس شمشیرزنی مربیه. خواهر ناتنیه لوکاست. تو ۱۸ سالگیش یه خرابکاری ای کرده و هیچ وقت نتونسته درستش کنه و الان بخاطر اون قضیه دائم فرار میکنه.خودشو مهربون جلوه میده اما اون هم مثل لوکا و پدرش آدم خوبی نیست.خیلی خودخواهه و از آدما برای رسیدن به اهدافش استفاده میکنه.از همه متنفره و هیچ نقطه ضعفی نداره

فیلیکس آگرست(به به چقد هوا قشنگه😂): ۳۴ سالشه.ا*ز*د*و*ا*ج کرده و یه دختر ۳ساله داره.پسر مهربونیه،رو ز.ن.ش خیلی حساسه.در کل مهربون و کمی خشنه

زویی ویسگون.۳۰ سالشه هم****سر فیلیکسه.مهربونه و به همه کمک میکنه. دل بزرگی داره و راحت آدمارو میبخشه اما خیلی باهوشه و به همه زود اعتماد نمیکنه.عاشق دختر و خانوادشه، وابستگیه خاصی به امیلی داره و اونو مثل مادر واقعیه خودش دوس.ت داره

آلیس آگرست.سه سالشه دختر زویی و فیلیکسه.حاضر جواب و بانمکه.همه ی اهل خانواده آگرست براش میمیرن.دردونه ی مامانش،لوس باباش،جون بابابزرگش، محرم اسرار مامانبزرگش و زندگی عمو آدلینه شه😂😕

دلیل دیر پارت گذاشتنم درسامه چون قراره چند روز دیگه مدارس باز بشه و کلاسا حضوری شه و منم مشغول دوره ی دروسم.و ببخشید اگه دیر جواب کامنتا رو میدم یا داستانای آجیامو دیر میخونم. بیشتر از این حرف نمیزنم با نظراتتون بهم انرژی بدید پارت اولو فردا میزارم