(p⁵)⛓️🖤who are you?㋛

یهو صحنه خیلی ترسناکی اومد ... سری تلویزیونو خاموش کردم و ا/ت رو تو بغلم پنهون کردم سلین:زیفاست جین هو: صحیح جیمین:ایش ایش ایش این چ وضیه جدا شین بینمممم خیلی آروم از تو بغلم درش اوردم و لبخند ملیحی بهش هدیه دادم(عوق)💜پرش زمانی:فردا صبح قبل اینکه ا/ت بیدار شه🖤 جونگکوک:مث اینکه این دختر اصلا علاقه ای به مافیا بودن نداره ...

جین هو:میخوای چیکار کنی؟ جونگکوک: بنظرم اون واقعا استعداد و مهارتشو داره(مگه مافیا بودنم استعداد میخواد؟جونگکوک:من چمیدونم تو گفتی اینجوری بگم) سلین:من ی نقشه دارم ..همه منتظر بودن سلین ادامه بده ..

سلین:اونو عاشق خودت کن! جیمین:منظورت چیه؟ سلین: اگه اون ب حدی عاشقت بشه که نتونه ناراحتت کنه و رو حرفت حرف بیاره و تحت هر شرایطی ترکت نکنه خیلی راحت میتونی بیاریش تو باند ...بعد اونم یکاری میکنیم ولی حواست باشه خودت درگیر عشقش نشی..!

جین هو:و اگه عاشقش شد و این کارارو نکرد چی؟؟ سلین خندید و گفت:بنگ ..میکشیمش جیمین:چقد یهو خشن شدیا جونگکوک:فکر خوبیه خوشمان امد ...اتفاقا تو ذهن خودمم بود...تهیونگ:اصن چ کاریه این همه ادم با استعداد ...جونگکوک:خبببب فکر کنم بهتره بگم ...اون دختر واسه خودمون نیست ...واسه بزرگترین مافیا امریکاعه ...و اگه باهاشون همکاری کنیم کلی قدرتمند تر میشیم ..

سلین:پس فک کنم نمیشه بکشیمش..جین هو:میمردی زودتر میگفتی؟؟ تهیونگ:مغزم پوکید حاجی تو داری چیکار میکنی دقیقا ...سلین: بنظر من که کار درستیه ...فقط یچیز میتونه خرابش کنه...عشق!.. مراقب باش پسر و بعد رفت...جیمینم پشت سرش رفت

🖤از زبان نویسنده💜کوک:من برم بیدارش کنم.. تهیونگ ب ارومی گفت برو برو خدا ب همراهت و بعد سرشو گذاشت رو شونه جین هو و ب دیوار خیره شد...این پسر چیکار میخواد بکنه...جین هو در حالی که سر ته ته رو نوازش میکرد و اونم ب دیوار خیره بود گفت نمیدونم بمولا نمیدونم..  چند دقیقه گذشت که صدای داد جیمین بلند شد