(p⁴)⛓️🖤who are you?㋛

من اومدم خوش اومدم با خبر خوش اومدم😹💜(برا اینکه هم قافیه بشه گفتم خبر خوشم بریده) خببب یچی بگم بریم سراغ داستان ...اهنگ فصل یک داستان اینهslave چون معنی اهنگ خیلی خوب فصل یک رو توصیف میکنه

وقتی از خواب بیدار شدم با چهره نگران پنج نفر رو به رو شدم ..جونگکوک،تهیونگ،جیمین،سلین و جین هو ..ا/ت:چخبره من کجام جونگکوک:تو توی خونه منی ... بیرون پیدات کردیم ترسیدیم بلایی سرت اومده باشه ا/ت:خوبم خوبم ممنون ...بلند شدم و کتمو برداشتم جین هو:کجا؟ ا/ت:خونه ..سلین:عزیزم ساعت ۴ صبحه کجا میخوای بری ا/ت:چییییی ۴ صبح؟؟؟پشمام ..شما چرا نخوابیدین تهیونگ:کوک نگرانت بودم جرمون داد گفت بیدار بمونیم

از خجالت سرمو انداختم پایین و اروم تشکر کردم جیمین:میگم نظرتون چیه امشبو که حالا همه اینجاییم خوش بگذرونیم؟ تهیونگ یدونه زد پشت کله جیمین و گفت:تو خوابت نمیاد بشررر؟؟ جیمین:خواب کیلو چند فردا تعطیله تا ظهر میخوابیم جونگکوک:خببب کیا میگن بیدار بمونیم ...همه به غیر از تهیونگ دستشونو بردن بالا ...خب پس حله من برم پفیلا درست کنم جین هو و ته ته شما ام برین فیلم انتخاب کنین جیمین و سلین شما ام بیاین کیک درست کنین ...ا/ت:و من؟ جونگکوک:خبب ...نمیدونم میخوای بیای کمک من؟ا/ت:شاید جونگکوک:بپر بیا با ..خنده بلند شدم و دنبالش رفتم ا/ت:رییس ...ذرت ها کجا ان؟ جونگکوک خندید:رییس؟؟جونگکوک صدام کنی راحت ترم ..تو کابینت پایینی

ا/ت:بااااوشه..راستی مگه امشب مامان بابات جشن نگرفته بودن؟ جونگکوک:گفتم دوست دخترم مریضه انداختنش یروز دیگه ...فک کن کل مهمونا بخاطرت برگشتن خونه ...دوست دختر منم بودنم عالمی داره هااا ا/ت:وای یعنی همه بخاطر من برگشتن؟😹هوی من واقعا که دوست دخترت نیستم ...جونگکوک زیر لب زمزمه کرد:کاری میکنم ب پام بیوفتی بگی ماله من باش ا/ت:چیزی گفتی؟ جونگکوک:نه نه ..ا/ت...ی سوال بپرسم؟؟

ا/ت:بپرس جونگکوک:اگه یکی بهت درخواست مافیا شدن بده قبول میکنی؟؟ ا/ت:چیییی؟؟عمرا کل دنیا ام بدن قبول نمیکنم جونگکوک: اووو جیمین:حاجی کیک ما درست شد این پفیلا شما هنوز درست ۰نشده؟؟ جونگکوک:چرا چرا بیاین بریم سلین:خببب چه فیلمی انتخاب کردین؟؟ جین هو:یه فیلم فوووققق ترسناکک ا/ت:یا امام زاده بیژن جونگکوک:میترسی؟ ا/ت:ترس؟؟؟حاجی من فوبیا شدید از چیزای ترسناک دارم بیخی من میرم گیم بزنم ..خواستم برم که کوک دستمو گرفت:من پیشتم ترس نداره که سلین:به به چنگده زیبا ا/ت:خبب..ا..اره شما همه اینجایین باشه اومدم ...

تهیونگ:خب خب الان میزارم جیمین:بزار برقارو خاموش کنم ...ا/ت:از همین الان میترسم ...جین هو:بنظر نمیومد دختر ترسویی باشی ...ا/ت:ترسو نیستم ...فقط ی بیماری خاصی دارم سلین:اوو که اینطور جیمین:سامت شین فیلم شرو شد ...سلین:چه ترسناکه جیمین:واقعا وقتی من پیشتم ام میترسی؟سلین:چرا نترس؟ جیمین:چون همیشه هواتو دارم

تهیونگ:بسه دیگه انقد سوسول بازی در نیارین وقتی که نگاهشو از جیمین و سلین گرفت یهو ی چیز ترسناک اومد رو صفحه تهیونگ داد زد یا امام زاده بیژن و پرید بغل جین هو جین هو:یعنی فانوصا الان فقط منو کوک نمیترسیم؟ 🖤از زبان جونگکوک💜:وسطای فیلم بود ..حس کردم ا/ت میترسه بخاطر همین دستاشو گرفتم ..ا/ت:چیکار میکنی؟ جونگکوک:فقط نترس ..‌.ا/ت لبخندی زد و نگاهشو ازم گرفت و ب تلویزیون خیره شد ...که یهو