من و 5BTS

منم هانا رو بشکون گرفتم رفتم نشستم 😒سرم تو گوشی بود که کوک منو ترسوند منم مثل چی رفتم هوا بعدم از مبل افتادم 🤣بعد جین شروع کرد به خندیدن:یاع یاع یاع😂😂ماها هم از خنده ی جین خندمون گرفت و زدیم زیر خنده 🤣🤣

ساعت ۵ بود و عصا رفتن خونه هانا مون پیشم یکم حرف زدیم و هانا هم رفت. من یکم بازی کردم و درس خوندم ساعت ۹شد رفتم خوابیدم. سیه بیدار شدم لباس پوشیدن و رفتم مدرسه ، از دیروز تا حالا من همش به جیمین فکر میکردم. اومدم سر کلاس و جیمین اومد پیش من و هانا رفت جای جیمین. از زبان جیمین:رفتم کنار ا/ت نشستم و هانا رفت جای من . هانا اروم زد به پام و یه نامه داد دستم منم یواشکی خوندمش جوری که ا/ت نفهمه. نامه:جیمین امروز بعد مدرسه به ا/ت بگو بیاد ساحل که بهش بگی ............ فهمیدی حالا یادت باشه یادت بره خفت میکنم. پایان نامه. جیمین:اها باشه. هر سه زنگ تموم شد و من به ا/ت گفتم باهم بریم اونم قبول کرد. تو راه بهش گفتم. جیمین:ا... ا/ت. ا/ت:بله😊جیمین:امروز برای غروب بیا ساحل میخایم یکم خوش بگذرونیم😊😇

ا/ت:واقعا من عاشق غروب افتاب کنار دریام معلومه که میان😂🤣جیمین:این عالیه پس ساعت ۴ دم دریا 😇😇ا/ت:باشه. از زبان ا/ت : بعد درخواست جیمین خیلی خوش حال شدم و قبول کردم رفتم خونه ساعت ۱۲ بود . خیلی خسته بودم برای همین خوابیدم 😇🤣بیدار که شدم ساعت ۳ بود 😊برای همین با ارامش کارام رو کردم اول یه پیراهن ابی با کل های صورتی پو شنیدم و یه برق لب زدم. بعدم موهام رو قر کردم و انداختم رو شونه هام و به دمپایی ساحلی هم پوشیدم 😇😇😇

وقتی رفتم جیمین با یه تیشرت و شلوارم دم دریا وایساده بود ولی بقیه نبودن. من رفتم سلام دادم و نشستیم به در یا نگاه کردیم 🌊🌊از زبان جیمین: من و ا/ت داشتیم دریا رو میدیدیم که من رفتم و گفتم اجازه هست (منظورش اینه اجازه هست دستش رو بندازه دور کردن ا/ت و بقلش کنه یا نه) ا/ت هم گفت باشه 🥰من ا/ت رو بقل کردم و ا/ت اصلا یاد بچه ها نبود ولی اونا اون جا بودن چون اون ها این باشه رو کشی ده بودن 😎کم کم داشت غروب میشد خیلی قشنگ بود 😊🌅🌅با خودم گفتم الان وقتشه که بهش بگم با من دوست شو : جیمین:ا.... ا...... ا/ت. ا/ت:بله😊جیمین:می.. می... میگم می.. میه.... ا/ت حرفشو قط کرد :بگو دیگه جون به لبم کردی پسر🤣😅جیمین:راستش... راستش.. من ازت میخوام که با من دوست شی میشه؟یهو دیدم ا/ت داره یه جیق میزنه و باله پایین مپره بعدم همون جوری پرید بقلم و منو حسابی فشار داد من داشتم خفه میشدم که در همون حالت ا/ت گفت اره میشه 😇😇من یه لحضه پشمام ریخت و گفتم وایسا ببینم یعنی الان تو قبول کردی 😄😄😃بعد دستاشو گرفتم و بالا پایین بریدن مثل بچه ۲ ساله ها 😂😂همین موقع بود که بچه ها به یه کیک اومدن و گفتن مبارکه

ا/ت هم مونده بود😂😂از زبان ا/ت:دیدم بچه ها با یه کیک اومدن و گفتن مبارکه منم مونده بودم بعد گفتم شما ها این جا بودین؟؟ هانا:اره خوب اینا نقشه ما بود که بیاین این جا🤣ا/ت:😂😂وای ممنونم. بعدم با همون کیک رفتیم اسکله. اهنگ اهنگ گذاشتیم و رقصیدیم 💃🕺کوک جیمین رو هول داد تو اب و منم کوک رو هانا هم تهیونگ رو. من انقدر خندم که پام لیز خورد افتادم تو اب 😂تو اب هم همش میخندیدم اخر سر همه اومدن تو اب و کلی اب بازی کردیم خیلی خوب گذشت 🤣

بعد ۱ ساعت از اب اومدیم بیرون تو راه همون داشتین یخ میزدیم 🧊بعدم هر کس راه خودشو رفت من رفتم خونه و رفتم یه دوش گرفتم و لباس خواب پوشیدم و یه اهنگ گذاشتم و از خوشحالی بالا پایین پریدم خیلی خوب بود 🤣بعدم از خستگی رو مبل خوابیدم .

صبح بیدار شدم و رفتم اماده شدم. رفتم مدرسه امروز سر همه ی کلاسا خوابیدم

صبح بیدار شدم و رفتم اماده شدم. رفتم مدرسه امروز سر همه ی کلاسا خوابیدم.

صبح بیدار شدم و رفتم اماده شدم. رفتم مدرسه امروز سر همه ی کلاسا خوابیدم.

خوب این پارت تموم شد 🥰ببخشید دیگه دستام درد گرفتن

کامنت یادتون نره

(♥ω♥*)

◌⑅⃝●♡⋆♡LOVE♡⋆♡●⑅⃝◌