🌌مرینت در فضا🌌 2

*از زبان ادرین*یکی به گوشی مرینت زنگ زد گوشی را برداشتم جواب دادم گفتم سلام بفرمائید گفت سلام منزل خانم دوپنگ چنگ گفتم من همسر ایشان هستم گفت ببخشید اما باید خانم دوپنگ پس فردا بیان گفتم کجا گفت برای رفتن به فضا دیگه گفتم جان قرار بود دوهفته ی دیگه بیان پس چی می گین گفت خب اخه برای یک مشکلاتی که پیش آمده بود سریع تر وسایلات را گرفتیم و سفینه را درست کردیم گفتم نه این سفر کنسل شده گفت ببخشید اما باید خانم دوپنگ پس فردا بیان گفتم نننننهههههه بعد گوشی را قطع کردم خیلی اعصابم خورد بود از اتاق امدم بیرون رفتم آب خوردم معده ام خیلی درد داشت (دیشب ادرین از اینا خورده🍻🍻🍻🍻🍻🍻)چون دیشب از اینا خورده بودم و صبح هم آب خوردم معده ام درد گرفت بعد چشم هایم سیاهی آمد و دیگه چیزی یادم نیست*از زبان مرینت*با صدای خورد شدن شیشه از خواب پریدم رفتم بیرون دیدم ادرین داخل آشپز خانه است گفتم ادرین که محکم زد تو گوشم گوشم رو گرفتم گفتم ادرین این چه کاری بود تو کردی چرا من را می زنی بعد گفت این چیه روی کمد گفتم چی کدوم بعد....

بعد برگه ای بهم نشون داد(داخل نامه یک عالمه حرف های عاشقانه بود و اسم کسی که این را برای مرینت نوشته نبود) گفتم ا...ا...د..ر...ی...ی....ن...ن...این مال من نیست به خدا راست میگم گفت تو میگی من هم نکنه باید باور کنم گفتم ادرین بعد زد با دستش دوباره توی گوشم گفت مرینت دیگه طاقتم تموم شده من تو را باید آدم کنم بعد(بچه ها مرینت و ادرین دعوا میکنن و مرینت حامله هست بچه ها و ادرین محکم میزنه به دلش و ادرین خیلی کودکش میزنه)حالم داشت بد میشد افتادم روی مبل و ادرین هم روی اون یکی مبل نشست گفتم ادرین این واقعا مال من نیست گفت میزنمت و دهن تو ببند دختره نمک نشناس ....

گفتم ادرین بعد یک چیزی یا دم هست که ادرین محکم زد داخل دلم گفت عاشقت بودم اما عاشقم نبودی دختره پرووووو بعد یادم دیگه نیست*از زبان ادرین*

به خودم آمدم و دیدم که مرینت روی مبل زخمی اوفتاده و همه جا بهم ریخته هست ادرین را گرفتم و بردم بیمارستان گفتن ایشون صقد جنین داشتن گفتم چی؟؟؟؟؟گفتن متاسفم فکر کنم کسی به شکم اشون زربه زده و ایشون را شما خیلی دور رساندید گفتم میتوانم بینمشون گفتن بله گفتم ممنون رفتم داخل اتاق مرینت تا منو دید نشست و پا هایش را جمع کرد و رفت زیر پتو و گفت ادرین لطفا کاریم نداشته باش لطفا...

گفتم مرینت مگه من چیکار کردم گفت ادرین بس کن تو منو خیلی خیلی کوتک زدی گفت مرینت من همیشه تورا دوست دارم چرا باید بزنمت گفت ادرینننننن من دارم از درد کتک های تو زجر می کشم تو همیشه یادت میره که منو می زنی بعد گفتم ببخشید بابت اینکه دیگه قرار نیست ماریا خواهر یا برادر دار بشه گفت چی چی چی داری میگی ادرین ادریننننننن..

گفتم مرینت آروم باش گفت نه نه اروم نمیشم ادرین تو با پات بدی داخل شکمم بعد میگی آروم باشم صدا کرد پرستار رو بعد به پرستار گفت که منو از اتاقشان بیرون کنن و منو بیرون کردن *از زبان مرینت * وقتی که پرستار رفت فقط گریه کردم و داد و جیغ میزدم همه ی پرستار ها آمدن بعد سریع خوابم برد *از زبان ادرین* پرستار امد و گفت به ایشان ارام بخش تزریق کردم حالشان بزودی خوب میشه گفتم ممنون

بعد رفتم داخل اتاق مرینت خوابیده بود گفتم مرینت من را ببخش من را ببخش تو باید بری فضا ولی من این بلا را سرت آوردم آروم آروم خوابم برد وقتی که بیدار شدم مرینت بیدار بود گفتم مرینت سلام گفت علیک گفتم مرینت تو باید پس فردا بدی فضا مرینت گفت چی بعد گفت بفرما بد بختی روی بدبختی گفتم خدایا شکر که یهو....

ببخشید که کم بود

نظر و لایک فراموش نشه

سعی میکنم پارت بعدی را هیجانی و عاشقانه تر بنویسم