
سلام بچه ها امیدوارم خوب شده باشه✨
هم اکنون از زبان ا/ت : که یهو اسم من و تهیونگ اومد سریع بهم نگاه کردیم همه داشتن باهم پچ پچ میکردن.... یونا: خب بچه ها حالا دوتا اسم در اومده شما هم فقط بلدین غیبت کنید . 😒 خلاصه همه اسم ها دراومد و من هنوز تو عجب بودم چرا من حالا با تهیونگ خب زنگ آخر رفتیم تو کلاس معلم درس داد زنگ خورد رفتیم احساس کردم ی نفر دنبالمه سرعتمو سریعتر کردم که بهم رسید دستی روشونم اومد برگشتم دیدم تهیونگه ا/ت : هی ترسیدم چیه چی میگی ؟ ( با تهیونگ درست صحبت کن😒) تهیونگ :ببین باید باهم بریم مهمونی یونا خب پس باهام درست رفتار کن ا/ت: باشه حالا چیکارم داری این همه راه اومدی همینو بگی. تهیونگ: نه مامانت به مامانم زنگ زد گفت میزن بیرون من یک هفته بیام پیشت ا/ت: چیییی😐 باشه بزار به مامانم زنگ بزنم ببینم راست میگی یانه تهیونگ: باشه
صبحت مامان ا/ت و ا/ت : الو سلام مامان مامان: سلام دخترم بله ا/ت :مامان چرا تهیونگ قراره پیش من بمونه . مامان :دخترم تهیونگ پسر قابل اعتمادیه گفتم بیاد پیشت بمونه ا/ت: مامان آخه مامان: آخه نداره ما دو روز دیگه برمیگردیم ا/ت :باشه از زبان نویسنده : ا/ت با مامانش حرف زد تهیونگ اونور وایساده بود منتظره ا/ت بود ا/ت رفت پیشش تهیونگ: چیشد؟ ا/ت :مامانم گفت تو باید دوروز پیشم بمونی تا تنها نباشم تهیونگ: اگه یکم شیطون بشم چی ا/ت :فکر کردی نگران نباش من شبا اتاقم رو قفل میکنم . تا تو نیایی تهیونگ :باشه بابا ضد حال😒😐 تهیونگ و ا/ت رفتن طرف خونه ی ا/ت (بچه ها نکته: تهیونگ برای خودش لباس آورده )
رسیدن ا/ت رفت لباسش رو عوض کنه تهیونگم باهاش رفت تو اتاق ا/ت: چرا اینجایی برو بیرون تهیونگ: چرا باید برم ا/ت: چون میخوام لباس عوض کنم تهیونگ: خب عوض کن 😉😁🤭 ا/ت: نمیخوام باید بری بیرون ای بابا تهیونگ : باشه بابا ا😒 تهیونگ رفت بیرون ا/ت لباسش رو عوض کرد ا/ت: من میخوام برم خرید تهیونگ: باش برو من میرم پیش دوستام تا تو بیای من اومدم ا/ت: رفت نودل خورد بعد رفت بیرون
از زبان ا/ت : رفتم خرید داشتم ی لباس انتخاب میکردم یهو چشمم به ی پسر خورد خیلی برام آشنا بود فهمیدم اون اون چانیوله دوست بچگیم خیلی کیوت خوشتیپ شده بود.🥺🥰 رفتم سمتش سمتش گفتم: چانیول اوپاااا🤩😍 بغلش کردم با تعجب بهم نگاه کرد گفت: ا/تتت 🤩 من دیگر و بغل کردیم بعد گفت: تو اینجا چیکار میکنی ؟ ا/ت :من اومدم خرید برای مهمونی تولد دوستم. تو اینجا چیکار میکنی؟ چانیول :من اومدم خرید 😅 ا/ت :میای خونمون خواهش میکنم 🥺اوپا ❤️ چانیول :باشه باشه میام قیافت رو اونجوری نکن☺️👍 ا/ت: مرسییی🤩😍
ساعت ۷: برای یونا عطر خریدم . با چانیول رفتیم به طرف خونه تهیونگ درو باز کرد با چهره عصبی ا/ت سلام چرا اینجوری نگاه میکنی.؟ تهیونگ: این کیه ؟ ا/ت :آها ایشون چانیول دوست بچگیام هست اوپا جونم برو تو تهیونگ: اوپا؟؟ پوز خندی زد ا/ت تنه ای به تهیونگ زد و تهیونگم در رو بست چانیول :ایشون کیه ا/ت؟ ا/ت: ایشون.... تهیونگ: من کسیم که با ا/ت قرار میزاره ا/ت با حالت عصبی: نه اوپا دروغ میگه ما باهم نیستیم چانیول: چقدر هم عالی بعد از کلی صحبت کردن چانیول :ا/ت من باید برم میبینمت ا/ت : باشه اوپا جونم مراقب خودت باش. 🥺😉

/ت : چرا بهش گفتی باهم هستیم تهیونگ: باش حالا ی چیز گفتم پاشو حاضر شو دیر شد . ا/ت: بعد مهمونی باهم حرف میزنیم . از زبان تهیونگ : خوشحالم به چانیول گفتم دوست پسر ا/ت هم چون اون فقط مال منه 😎😆 دنباله ساک لباسم بودم رفتم تو اتاق ا/ت فکر کنم دستشویی بود رفتم رو تختش نشستم رفتم تو گوشی وقتی سرمو آوردم بالا ا/ت رو با حوله دیدم خیلی هات شده بود منم چشمم رو بستم گفتم ساکم کو گفت :اونجاست بعد برو بیرون الان 😑 از زبان ا/ت: خجالت کشیدم تهیونگ من رو با حوله دید حالا رفتم لباسم رو پوشیدم . موهامو خشک کردم آرایش ملایمی کردم . رفتم پایین تهیونگ با کت و شلوار نارنجی وایساده بود خیلی خوشتیپ شد تهیونگ : خیلی خوشگل شدی😅 ا/ت: ممنون ☺️ توهم همینطور بعداز این جو اومدیم بیرون رفتیم سوار ماشین شدیم به تهیونگ گفتم تو رانندگی بلدی؟ مگه ۱۹ ساله ها میتونن تهیونگ: بابا برام اجازه گرفته. ا/ت :آها اوکی باش برو بدو دیر میشه. رسیدیم و ..... لباس ا/ت برای مهمونی👗👆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعیدددددددددددددیییییییییییییی اجییییییی بزاررررر دیههههههههههه
...اگاتا
پارت بعددددد
زیباااااااااااااااااست
ععععااااااااللللللییییییییییی بوددددددددددددد
پارت بعدو بزاررررر تا با دمپایی ابری خیس نیومدم سراغتتتتتتتتت
.... اگاتا
پارت بعد رو کی میزاری
میزارم گلم حتما
عــــــــــــــالـــــــــــــیــــــــــــــ بـــــــــــــــــود