پارت سه عشق سیاه و سفید🤍⛓

خب خب امروز اصلا اسلاید اضافه غیر از این نمیذارم پس لطفا تا اخر برین تو نتیجه کارتون دارم😁♥️

یهو چشام سیاهی رفت…..بعد از چند دقیقه چشمامو باز کردم دیدم توی یه خاکی هستم به دور و ورم نگاه کردم چیزی نشده بود فقط انگاری که این وسط ها دزد اومده و کیفم رو دزدیده بود گوشیم هم تو کیفم بود همه چیم اونتو بود اما خیلی دیرم شده بود دیگه گفتم ولش کن حالم خوب بود فقط یکم سرم درد میکرد چون سرم خورده بود تو فرمون و فقط یکی خون اومده بود(پیشونیم

دوباره با عجله راه افتادم و بعد از چند دقیقه رسیدم دیدم جیمین بیمارستان رو گذاشته رو سرش (اون دختره باهاش نبود)سری اومدم تو همه سرم رو که دیدن شک بودن حتی جیمین ؛بعد همه گفتن چی شده گفتم چیزی نیست بعدا میگم بعد گفتم اتاق عمل رو اماده کنن جیمین اومد نزدیک و گفت معلوم هست کجایی خانم دکتر دو ساعته مارو کاشتی اینجا ا/ت:عذر میخوام تصادف کرده بودم جیمین:بلا به دور الان چطورین ا/ت:ممنونم بهترم

راستی یه چیزیو یادم رفته بود بگم جیمین خیلی د.ت.ر.ب.ا.ز هست و وقتی م.س.ت میکنه نمیتونه جلوی خودشو بگیره😑😁

منشی:خانم دکتر اتاق امادست ا/ت:الان میام رفتم اتاق عمل لباس دکتریم رو پوشیدم جک رو بیهوش کرده بودن چون باید گلوش رو می.بر.ی.دیم بعد از ۲ ساعت و نیم جک رو عمل کردیم من از اتاق عمل اومدم بیرون جیمین نشسته بود و تا دید من اومدم بیرون سری اومد به سمتم جیمین:چی شد حالش خوبه؟؟😥 ا/ت:نگرانی نباشید خوب…. منشی اومد و حرفمو قطع کرد منشی:خانم ا/ت تلفن با شما کار داره من رفتم تلفن رو جواب بدم دیدم که یکی از دوستام که توی امریکا پلیس هست بهم زنگ زده و داشت میگفت که……

گفت که بابام از زندان ازاد شده😰😰 خیلی نگران بودم چون میدونستم هرچه زودتر میاد سئول و میاد دنبال من اون خیلی ادم ک.ثی.فیه گفتم باشه ممنون که خبر دادی و رفتم پیش جک که ببینم چطوره جیمین من رو دیده بود که بعد از تلفن خیلی دستپاچه شده بودم اومد نزدیک و گفت خوبی؟گفتم ممنونم خوبم بعد گفتم راستی میخواستم بگم جک حالش خوبه ۲ روز دیگه مرخص میشه بعر رفتم که اب بخورم اب رو ریختم تو لیوان و تا برگشتم بخورم دیدم جیمین پشت سرمه😶 (چجوری انقدر ساکت و سریع اومده بود اخه؟) یهو دیدم دستش رو اورده بود جلو و یه کارت دستش بود کارت رو گرفتم و خوندمش وا چرا جیمین یه همچین چیزی به من داده😐یعنی چیزی فهمیده؟😨🤭