مرینت سوان ۳۲

آ:😈مامان! ا:جانم قربونت برم😕 آ:خدا نکنه☺️مامان من هر چیزی که ...گفتم دروغ بود🤗 ا:چی🤨دروغ بود😡منو بگو گفتم بچم افسردگی گرفته😤😡 (✌🏻آدرین سریع دوید و از پله ها پایین رفت گابریل هم روی کاناپه نشسته بود) ا:وایسا مگه بهت نمی گم وایسا گابریل گ:جانم عزیزم🤗! ا:این آدرین رو بگیر تا من برسم آ:بابایی🥺منو نگیریا😢 ا:گابی یا می گیریش یا هر دو تون را می کشم😠 گ:بیا عزیزم گرفتمش آ:پدر واقعا که😧پلک پلک کمک هلپ پ:چی چرا نمی زاری پنیرم رو بخورم😤 آ:بیا منو آزاد کن پ:صبر کن ببینم فیلم ج.ن.ا.ی.ی

ایول مامان جون صبر کن من برم بازم پنیر بیارم فیلم فقط با پنیر می چسبه😋🙂 ا:ای قربون اون مامان جون گفت نت باشه یه کمه دیگه صبر می کنم😇 آ:پلک😡ای خدا همه کوامی دارن من دارم😑 گ:صبر کن ببینم مگه با فیلم پوف فیل نمی خورن🤨 آ:چرا پدر من😮‍💨اما پلک به جای همه چی پنیر می خوره گ:آهان

ا:واقعا که منو باشه فکر می کردم بچم افسردگی گرفته آ:😏مامان من تو شرایط بد تر از این هم افسردگی نگرفتم بعدشم فکر کنم نخوای بدونی که امشب چه حالی کردم😎 ا:خب... ام‌.. گابریل آدرین ولش کن خب تعریف کن آ:مادر من الان ساعت ۱۲ شب منم فردا صبح زود باید برم کلاس پس تا فردا ا:آدرین صبر کن وایسا (✌🏻خب الان آدرین و امیلی تو اتاق آدرین هستند و آدرین داره میره بخوابه) ا:خب باشه پسرم بخواب آ:مامانی😟 ا:جانم؟ آ:میشه مثل قبلنا برام شعر بخونی و ب.و.س.م کنی🥺😙

ا:مثلا تا الان با د.و.س. دخترت بودی اما... من که نمی تونم به اون چشم هات نه بگم آ:مامان😕😊ممنونم😍 ا:خب بخواب (✌🏻شروع شعر) کن مرا گوش ای عزیز این مسیریس پر از خاطرات باز کن بالت بر آسمان اما نشو همرنگ آن (✌🏻شعر ادامه داره اما چون آدرین خواب بود امیلی دیگه نخوند و رفت توی اتاقش پیش گابریل) گ:چرا این قدر دیر کردی🤨 ا:داشتم برای آدرین شعر می خوندم😇 گ:چی واقعا🤨 ا:بله شب بخیر گ:شب تو هم بخیر

(✌🏻خب عزیزان میریم به روز اومدن پدر و مادر مرینت) م:از خواب بلند شدم صبحانه خوردم و یه نگاه به ساعت کردم دیدم که تا نیم ساعت دیگه پدر و مادر می رسند پس سریع حاضر شدم و با راننده شخصیم به سمت فرودگاه رفتیم که بعد از چند دقیقه علام کردند که هواپیمای مادرشون فرود آمده سریع رفتم و...

خب عزیزان منتظر پارت بعد باشید لایک و کامنت یادتان باشد بدرود✌🏻