مرینت سوان42

(✌🏻سلام عزیزم الان یک ماه و دوهفته از اینکه مرینتشون رفتن مدرسه می گذرد و توی پارت بعد قرار داستان تازه شروع بشه) م🗣: از مدرسه اومدم و رفتم توی اتاقم که پدرم زنگ زد آریسته: سلام دخترم خوبی م: سلام پدر ممنون شما خوبی آ: بله عزیزم می تونی تا نیم ساعت دیگه بیای پیشم م: بله می تونم اما چرا؟ آ: چون چند مهمان دارم از کره دارم خوام باهاشون قرارداد ببندم و چون تو کره ای بلدی به همین خاطر گفتم بیای م: چشم پدر حتما میام بدرود آ: خدانگهدار م: وای تیکی واقعا خسته ام اما باید برم به شرکت (✌🏻مرینت حاضر شد و رفت) م: سلام آقای جِنی جنی: سلام خانم بفرمایید م: ممنون مهمان های پدرم آمدند؟ ج: خیر تا چند لحظه دیگر میایند پدرتون منتظرتون هستند م: ممنون... م:سلام پدر آ: سلام عزیزم

م🗣جلسه پدر با مهمان ها تمام شد باورم نمی شد که گروه بی تی اس را از نزدیک دیدم و باهاشون حرف زدم وای خدای من آدرین🗣چند وقتی هست که کمی سرم درد میکنه... آد: مامان امیلی امی: جانم پسرم آ: مامان من کمی سرم درد می کنه چیکار کنم؟ ام: چیزی نیست بیا تا بهت قرص بدم بخوری آ: چشم ... ام: گابریل؟ گابریل؟ گ: جانم عزیزم ام: تا کیه؟ گ: چی تا کیه؟ ام: تا کیه باید اون موضوع رو از آدرین مخفی بکنیم من دیگه خواسته شدم می فهمی خسته الان اومده میگه سرش درد میکنه می فهمی یعنی چی؟ گ: آروم باش عزیزم آروم

گ: بیا اینجا پیشم ✌🏻عزیزان گابریل امیلی رو گرفت تو بغلش و ب. و. س. ی. د. ش... مرینت: صب از خواب بلند شدم ورفتم مدرسه. مدرسه که تمام رفتم خونه و رفتم رو تختم تا کمی استراحت کنم در خواب نازه ناز بودم که یکدفعه یه چیزی شبیه بمب صدا کرد جوری که سه متر پرت شدم بالا رفتم توی بالکن اتاقم و چیزی که میدیم رو باور نمی کردم سریع به تمام ابرقهرمان خبر دادم و...

✌🏻می دونم می خواین فحشم بدین ببخشید دیگه چ۱:یعنی چه اتفاقی افتاده که مرینت باور نمی کرد چ۲:اگر می خوای جواب بدی برو بعدی