عاشق یک انسان شدم 1

سلام من مرینت هستم شاهزاده اتلانتیک امروز از خواب پاشدم خیلی خوشحال بودم چون قرار بود امروز با بابام با کشتی بریم دریا رفتم لباسمو عوض کردم و رفتم صبحونه بخورم

مری= سلام مامان سلام بابا صبح بخیر سابین/تام = صبح بخیر دخترم سابین= خوب خوابیدی مری= خوب نه یجورایی تام= چرا؟ مری= خب هیجان داشتم اخه بعد از 18 سال قراره با شما برم دریا خب نرماله خوابم نبره دیگه نه سابین = نه خیرم هیچ جایی نمیری اگه بلایی سرت بیاد چی مری= مامان اوففف باباااااااااا!!!

تام = هیچی نمیشه بزار بیاد سابین= اگه بشه چی تام=اون وقت خودش میدونه دیگه وقتی تو دریا بوفته چی میشه پری دریایی های وحشی میخورنش مری= اوفف بابا من دیگه بچه نیستم نمیتونید منو بترسونید اونا وجود ندارن دارن؟ نه ندارن میامک این اخرین حرفمه نقطه سابین = باشه ولی مواضب باش باشه مری= باشه بابا من رفتم تو هم زودبیا تام = باشه باشه برو منم امدم

در بندر) مری= وایییی بلاخره تام = باشه باشه حالا برو تو مری= باشه تام= لنگر هارو بکشید - باد بانارو بندازین - حرکت میکنیم تام= دخترم یه جایییی رو بگیر نوفتی مری= چشم بعد یک ساعت) داشتم به دریا نگاه میکردم که کارگر= پرنسسس بیان اب میوه بخورید مری= ممنون داشتم ابمیوه مو میخوردم که یهو بابام

تام = هیچی نمیشه بزار بیاد سابین= اگه بشه چی تام=اون وقت خودش میدونه دیگه وقتی تو دریا بوفته چی میشه پری دریایی های وحشی میخورنش مری= اوفف بابا من دیگه بچه نیستم نمیتونید منو بترسونید اونا وجود ندارن دارن؟ نه ندارن میامک این اخرین حرفمه نقطه سابین = باشه ولی مواضب باش باشه مری= باشه بابا من رفتم تو هم زودبیا تام = باشه باشه برو منم امدم

برو بعدی برات یه چیز خوب دارم