غارتگران (4)

(سال چهارم، سکوی نه و سه چهارم) رجینا روی نرده ای نشسته و بود و پاهاش رو جلو عقب میکرد. موهای مشکیش روی شونه هاش ریخته بودن. یه پیراهن مشکی ساده پوشیده بود. حدود ده دقیقه ی دیگه قطارش حرکت میکرد. سیریوس از دور رجینا رو میبینه و سریع به سمتش میره: رجینا...تو خوبی؟ خیلی وقته ازت نامه ای نیومده...میدونی چقدر نگرانت شدیم؟ رجینا لبخند تلخی میزنه. سیریوس: مادر و پدرت...حالشون خوبه؟ رجینا : دیگه بهتر از این نمیشه. سیریوس: متاسفم . رجینا: نباش. سیریوس: همه چیز درست میشه. سکوتی خسته کننده ای بینشون ایجاد میشه.

(هاگوارتز، دریاچه) جیمز: وای...وای خدا این داره کار میکنه. داره همه رو نشون میدههه. فریاد شادی از 5 دوست گریفیندوری بلند میشه. رجینا: میدونستم کار باحالی میشه ولی نه دیگه تا این حد...سیریوس : معکرست. ریموس : بچه ها...و به نقشه اشاره میکنه. درست در ناحیه ی دریاچه. جایی که اونا بودن. پشت درخت. ریموس با صدای آهسته میگه: سوروس....رجینا آروم به جیمز نگاه میکنه. جیمز خیلی بی سر و صدا به سمت درخت میره و پشت سوروس وایمیسته: خب خب ببین کی اینجاست. اسنیوی اومدی با ما جشن بگیری؟؟ سوروس: نمیدونم دارید چیکار میکنید اما بالاخره دستتون رو میشه... جیمز با تمسخر ابرو بالا میندازه: عجب.

(هاگوراتز، شیون آرگون)رجینا: جیمز انقدر با اسنیپ در نیوفت آخر یه کاری دست خودت میدی. جیمز: نترس هیچی نمیشه. سیریوس : نظرتون چیه یه پیغام مخفی برای اسنیپ تو نقشه بزاریم؟ رجینا: که چی بگیم؟ جیمز: اون سرش زیاده تو کار بقیست. رجینا: آها، یعنی میگی یه پیغام که باعث بشه سرش تو کار خودش باشه؟ ریموس به شوخی: یا بهش یادآوری کنه که دماغ گندشو از کار بقیه بکشه بیرون. جیمز فریاد میکشه: این عالیه ریموس. ریموس: چی.. من فقط داشتم شوخی میکردم. رجینا با خنده : ما هم قراره با اسنیپ شوخی کنیم دیگه.پیتر: اون که نمیفهمه ما همچین چیزی گفتیم نه؟ جیمز : بزار بفهمه. مگه چی میشه؟ پیتر: آخه...رجینا: بسه بچه ها...ماه داره میاد بیرون . جیمز و پیتر نزارید سوروس بیاد این ور. من و سیریوس هم پیش ریموس میمونیم. ریموس از جاش میپره: پیش من میمونید؟ سیریوس : آره دیگه. ریموس : نه نمیشه...ممکنه بهتون آسیب بزنم. جیمز : مشکلی پیش نمیاد نگران نباش. صدای زوزه ی گرگینه های دره به گوش میرسه...

(سال پنجم، هاگوارتز، کلاس معجون سازی) قبل از کلاس: لی لی : فردا مهمونی ولنتاینه...رجینا: آره. تو با کسی حرف زدی؟ لی لی : نه هنوز. رجینا با کمی مکث: کسی رو در نظر داری؟ لی لی با صدای آروم: امم خب راستش...آره. رجینا با لبخند: خب؟؟؟ لی لی : سوروس. رجینا خشکش میزنه: سوروس؟ لی لی با کمی هیجان: آره. رجینا با ناراحتی به جیمز نگاه میکنه. پروفسور اسلاگهورن: عصر بخیر بچه ها...

(هاگوارتز ، ولنتاین، سالن عمومی گریفیندور) رجینا: واقعا میخوای بری؟ جیمز: آره. رجینا : مطمئنی؟ جیمز با تعجب برمیگرده : تو حالت خوبه؟ فکر کنم تب داری..تا دیروز داشتی میگفتی که باید بهش بگم. پس چی شد؟ سیریوس: جیمز به نظر منم نرو. جیمزکه با خنده : حسودی نکن پانمدی. و در حالی یه بار دیگه کراواتش رو صاف میکنه به سمت در میره. رجینا با صدای آروم: موفق باشی. جیمز چشمک میزنه: میشم

-اینا چه ربطی دارن. + ربط دارن...(فلش بک،هاگوارتز، سالن عمومی گرفیندور) رجینا: دیر نکرد؟ ریموس: خب تو که میدونستی باید بهش میگفتی. رجینا با قیافه ی آزرده: آخه چی رو میگفتم. سیریوس: خب بیاید نقشه رو نگاه کنیم. همین طور که دنبال اسم جیمز و لی لی میگشتن ریموس با خنده گفت : حداقل پیتر پیش فلورانسه. رجینا سر تکون داد. سیریوس با بی میلی گفت : ایناهاشن. جیمز و لی لی پیش هم بودن. ولی بعد لی لی رفت و جیمز چند دقیقه بی حرکت موند. ریموس : چرا اینجوری شد؟ جیمز به سمت سالن گریفیندور میاد. سیریوس نقشه رو میندازه اون طرف و جیمز وارد میشه. ریموس: چقدر خوب پیش رفت؟ جیمز: هیچی و چوب دستیش رو برمیداره. رجینا با صدای تقریبا بلند: چیکار میکنی؟؟؟ جیمز : دارم میرم پیش اسنیپ. سیریوس با شوک از جاش بلند میشه.

(هاگوارتز، راهرو) ریموس: جیمز دیوونه شد؟ پیتر بهشون ملحق میشه: اگه گفتید...سیریوس: هیسس. جیمز: نه. به دریاچه میرسن. سوروس اسنیپ بالای تپه کنار درخت مشغول کتاب خوندنه. جیمز میخنده. رجینا با نگرانی به جیمز و اسنیپ نگاه میکنه. جیمز با صدای آهسته: با من هستید؟ همه تقریبا میدونن منظورش چیه. ریموس سر تکون میده و میره عقب. سیریوس با لبخند کجی : همیشه. رجینا به جیمز نگاه میکنه: ریسکش خیلی بالاست. جیمز لبخند میزنه: میدونم. رجینا زیر لب میگه: دیوونه...منم هستم. جیمز رو به پیتر میکنه: پیتر؟ پیتر: باشه. جیمز به اسنیپ نگاه میکنه: اسنیوی...

(هاگوارتز، دریاچه) جیمز: اکسپلیارموس. سیریوس: خوب بود جیمز. بچه ها دورشون جمع شدن و سر وصدا راه انداختن. رجینا: جیمز این دیگه زیاده رویه...بسه. سوروس چوب دستیشو بر میداره. جیمز : اینگورجیو. رجینا: جیمز بسه. لی لی از بین جمعیت عبور میکند. لی لی : شما دو تا چیکار میکنید؟ اسنیپ: اکسپلیارموس. سیریوس چوب دستیش رو بالا میگیره. لی لی : بسه. جیمز چوب دستیش رو برمیداره و دوباره سمت سوروس میگیره. لی لی : جیمز خواهش میکنم. جیمز چوب دستیشو پایین میگیره. سوروس جلو میاد : برو کنار. من نیازی ندارم یه گندزاده(مادبلاد) ازم حمایت کنه. لی لی میاد عقب و به سمت خوابگاه میره.

(هاگوارتز، حیاط مدرسه) ریموس: عجیب نیست که هم لی لی پیداش نیست هم جیمز؟ سیریوس با بی حوصلگی: تو که فکر نمیکنی اونا پیش همدیگن؟ ریموس: شاید. سیریوس: احمق نباش ریموس . رجینا: اصلا حواستون هست که زیر شنلیم و دارید بلند حرف میزنید؟ سیریوس: تصور کن سوروس الان داره چیکار میکنه. رجینا با تمسخر: حتما داره عصاره گل لی لی دم میکنه. سیریوس میخنده. ریموس اشاره میکنه که ساکت باشن. بعد به یه نیمکت نگاه میکنه. نیمکتی که لی لی و جیمز روش نشسته بودن. رجینا با خنده: به هم میان. ریموس تایید میکنه.سیریوس زیر لب غر غر میکنه. ریموس: بیخیال پانمدی...نکنه حسودیت میشه؟ سیریوس: حسودیم بشه ؟ برای چی؟ نصف دخترای هاگوارتز پشت من راه میرن. رجینا نمیتونه جلوی خندشو بگیره: پس برای چی بی حوصله ای آقای غر غروی جذاب؟سیریوس قیافه ی جدی ای به خودش میگیره : دیدی ریموس؟ خنده از رو لبای رجینا میره و یه مشت میزنه تو سر سیریوس. سیریوس: اوکی فهمیدم تو جزوشون نیستی...به جیمز و لی لی نگاه میکنن که همدیگرو بغل کردن. ریموس: پس مشکلت با این دو تا مرغ عشق چیه؟ سیریوس: متوجه نیستی ممکنه جیمز ما رو فراموش کنه یا دیگه حواسش به نقشه ها و برنامه هامون نباشه؟ رجینا: اون همچین کاری نمیکنه مطمئن باش. همه میشینن رو چمن. سیریوس: کاش میشد لاقل برگردیم به چند سال پیش. احساس میکنم آدما همینجوری وارد زندگیمون میشن و ما رو از هم دور میکنن. رجینا با شیطنت: نمیشه. من نمیزارم. سیریوس به رجینا نگاه میکنه...: منم نمیزارم