💖تیک تاک قلبم 💖p5

از زبان ادرین : رفتیم و سرجامون نشستیم که خانوم بوستیه گفت: بچه ها قبل از اینکه درس رو شروع کنم باید بگم یه دانش آموز جدید داریم لطفا بیا تو 😊😊😊( میریم ۳ روز قبل : ) از زبان اندرو ( همون پسره) داشتم تسلیم رو جمع میکردم که از شیکاگو برم پاریس شنیده بودم دوست قدیمیم رفته اونجا برای همین بهتره منم بعد ۴ سال برم پیشش دلم براش تنگ شده ( بچه خاطره هم مثل مرینت یه خواننده معروف حتی از مرینت هم معروف تر) میریم به زمان حال

از زبان اندرو: رفتم داخل کلاس و خودم رو معرفی کردم سلام اسم من اندرو هست و تازه اومدم پاریس امیدوارم با هم سال تحصیلی خوبی رو داشته باشیم که نگاهم افتاد به مرینت خیلی فرق کرده بود و بزرگ شده بود از زبان ادرین : پسره اوند تو و خودش رو معرفی کرد خیلی داشت به مرینت نگاه میکرد رفته بود رو اعصابم مرینت: پسره اومد تو اول نشناختمش و بعد که اسمشو گفت فهمیدم کیه 😀🙄😯😯😁

مرینت : خانوم بوستیه گفت بده پیش میلن بشینه اونم رفت و نشست ( زنگ تفریح) زنگ خورد و با بچه ها رفتیم حیاط که اندرو اومد سری رفتم سمتش و بغلش کردم و پرسیدم از کجا فهمیده این جام اونم گفت تو تلویزون از بغلش اومدم بیرون بعد اون دست دادن مخصوص همیشگی رو اجرا کردیم و اخر سر زدیم قدش و گفتیم بهترین دوستای هم😀😀😀 بعقیه داشتم با علامت تعجب و سوال نگاهمون می کردن که یهو الیا گفت شما همو می شناسید ما هم هم اول به هم نگاه کردیم و گفتیم اره معرفی می کنم اندرو بهترین دوست دوران بچگیم بعد الیا پرسید دوست پسرت 😳😌😀😁منم گفتم نه بابا ما فقط دو تا دوستیم

از زبان ادرین : وقتی زنگ خورد با مرینت و بچه ها رفتیم حیاط و اون پسره اومد و...... ( حوصله دوبار گفتن ندارم)منم تعجب کردم و بهشون حسودی کردم 😠🙁ولی بعد که مرینت گفت فقط دوستم خیالم راحت شد زنگ خورد و رفتیم کلاس ولی مرینت و اندرو نیومدن از زبان مرینت : اندرو گفت

بریم دفتر مدیر و رفتیم اونجا و اندرو گفت برای اردو که می خوایم بریم ( بچه ها یادم رفت بگم قراره برن اردو) یه جای خاص داره و به من چشمک زد تازه فهمیدم کجا رو میگه جزیره ای که همیشه می رفتیم

خب بچه ها ببخشید اگه کم بود اخه الان مامانم صدام زد باید برم ببینیم چی کارم داره فعلا💖💖💖

تا اینجا اومدی لایک رو بزن تا بفهمم که خوندی و اگه خواستین دنبالم کنید تا ادامه داستانم رو سری تر بزارم بای