عاشقی زیر نقاب ۵

از دید مرینت:داشتیم می رفتیم خونه . آدرین گفت دوستت دارم نفسم . گفتم من بیشتر . رفتیم تو خونه یهو دیدیم ...

یهو دیدیم دو نفر که خیلی خوشگل بودن کنار تیکی و پلگ بودن تیکی گفت اینها دوسو و نورو هستن . گفتم خوش اومدید اینجا رو خونه خودتون فرض کنید.

از دید آدرین: مرینت گفت بیا دنبالم . رفتم دنبالش دیدم جعبه معجزه گرها و معجزه گر پروانه و طاووس اونجا آماده شده بود. عشقم گفت میخواستم با هم معجزه گرها رو بزاریم توی جعبه معجزه گرها. بهم معجزه گر پروانه رو داد . که یهو

یه دست رباتی از خیابون اومد معجزه گرها رو برداشت من و مرینت هرچی تلاش کردیم نتونستیم معجزه گرها رو بگیریم . مرینت گفت همش تقصیر منه بغلش کردم گفتم اشکال نداره عزیزم .بعد هم رو بوسیدیم

از دید لایلا : بلاخره من و فیلیکس معجزه گرهای پروانه وطاووس رو گرفتیم اما هر کاری میکردیم نمیتونستیم تبدیل شیم و هیچ کوامی اینجا نبود.

از دید فیلیکس : لایلا رو بغل کردم و گفتم نگران نباش عزیزم بلاخره دنیا رو به حکومت خودمون در میارم .گفت منتظر اون روز میونیم. که یهو دیدیم گابریل زنگ زد گفت معجزه گر پروانه و طاووس گم شده من و لایلا خندیدیم گفتیم زهی خیال باطل. معجزه گرت دست ماست بعد تماس قطع شد. که لایلا گفت

لایلا گفت عاشقتم .گفتم من بیشتر . گفت فیلیکس گفتم بله . گفت دیروز مرینت رو جلوی مدرسه زدم گفتم اشکال نداره حقش بود.

از دید تیکی: به پلگ گفتم عشقم آدرین و مرینت خیلی بهم میان مگه نه. گفت آره ولی نه بیشتر از من و تو عزیزم لپام گل انداخت مرینت گریان اومد پایین آدرین هم ناراحت بود گفتم چیشده گفت معجزه گر پروانه و طاووس بردن .

ببخشید جای هیجانی کات کردم و اگه کوتاه بود

لطفا لطفا لطفا لطفا نظر بدید خداحافظ