عاشقی زیر نقاب ۳

پلگ رفت خونه . از دید مرینت:تیکی باورم نمیشه پلگ این همه شکمو هست. تیکی گفت:پس چی فکر کردی . بحث رو عوض کردم گفتم تیکی تو چند سالته؟گفت من فردا ۳۰۰۰ هزار ساله میشم . گفتم فردا تولدته ؟ گفت آره اما یه چیزی اتفاق میوفته که تو به مدت ۱۰ روز نمیتونی دختر کفشدوزکی بشی!!!

از دید تیکی :مرینت گفت چه اتفاقی میوفته .گفتم چون فردا من و پلگ ونورو و دوسو و تریکس و ویز و پولن ۳۰۰۰ هزار ساله میشیم و به مدت ده روز تبدیل به انسان میشیم. مرینت گفت این که عالیه. راستی تیکی برای اینکه معجزه گر ارباب شرارت و مایورا رو بگیریم یه نقشه زد به سرم .

از دید مرینت : گفتم اگه نورو به ارباب شرارت اینو نگفته باشه تو میتونی با تلپاتی (چون نگهبانه اینو میدونه اگه نگهبان نبود نمیدونست) به نورو بگه که موضوع به صاحبش نگه . فرداش که تبدیل به انسان شدید میتونید با یک هویت جدید خودش و دوسو با معجزه گرهاشون میان خونه ما و دیگه خبری از شرور شدن کسی نیست. تیگی گفت نقشه خیلی خوبیه هست ولی باید همین الان اینکار کنیم چون تا فردا صاحب نورو و دوسو متوجه انسان شدن اونها میشه

از دید تیکی:داشتم با تلپاتی به پلگ و نورو و دوسو میگفتم .وقتی کارم تموم شد مرینت گفت فردا توی وقتی که آدمی چند سالته گفتم ۱۶

از دید پلگ :در مورد تولدم وهمچی به آدرین گفتم حتی نقشه ی دختر کفشدوزکی

ازدید نورو :

نقشه مرینت رو فهمیدم . تمام سعیم رو میکنم که درست انجامش بدم چون تنها راه چاره هست ولی

ولی صاحبم گناه داره اما ناتالی هم پیشش هست‌.

ازدید مرینت: ۱ ساعت ۱۲:۳۰ بود ولی فردا جمعه هست.

امید وارم خوشتون اومده باشه خدا نگهدار