Miraculous tales 14

الان می ریم به جایی که تو اتاق زمان لیدی نوار و مستر باگ رفتن ولی هنوز استلا و ادرین و مرینت از هم جدا نشدن از زبان مرینت:ما از لیدی نوار و مستر باگ خداحافظی کردیم و بعدش استلا یه دریچه باز کرد و گفت بیاین داخل و ما هم رفتیم واونجا یه نگهبان بود و از ما پرسید دلیل استفاده ی هاک ماث از معجزه گر پروانه چی بود ؟؟؟؟ صداش مثل رعد تو سالن پیچید و من از ترس زانو هام بهم خورد... و ادرین با من من گفت پدرم .. اون می خواست دوباره مادرمو بیدار کنه.. و نگهبان با صدایی مثل صاعقه داد زد پدر تو هاک ماث بوده؟؟ و ادرین با من من گفت ب.. بل.. بله! و نگهبان داشت مارو نگاه می کرد و منم نتونستم بیشتر خودمو نگه دارم و پرسیدم چرا نمی تونه با یک ارزو مادرشو زنده کنه ؟؟ نگهبان به ما ها نگاه کرد و اهی کشید و با صدای ملایم تری گفت می تونه... ولی.. استلا پرسید ولی چی؟ وای نکنه.... و نگهبان سرشو تکون داد و گفت درست حدس زدی اگه مادر کت نوار بیدار بشه در عوض خود کت نوار می میره... و ما خشکمون زد و اون نگهبان ما رو به اتاقی فرستاد که قبل از رفتن یکم صحبت کنیم.....

ادرین که همونجوری نشسته بود و خشکش زده بود و من و استلا رفتیم دو طرفش نشستیم و دلداریش دادیم و ادرین هم گفت نمی دونم شاید بهتره پدرم و مادرم دیگه با هم نباشن....اخه.. من گفتم اخه چی؟ و ادرین گفت جدیدا ناتالی به پدرم علاقه مند شده.... و نمی دونم شاید اگه اونا به هم برسن بهتر باشه و ... ما یکم دیگه صحبت کردیم و ادرین یکم اروم شد... و استلا پاشد و گفت بیاین و رفتیم تو اتاق زمانش و ....

خب از اینجا به بعدشو که می دونین فقط یه چیزی این قسمت کوتاه ولی ۱۵ نسبتا طولانیه

از زبان مرینت:من داشتم از بالای برج ایفل پرت می شدم پایین و پایین و پایین و بعد هم افتادم تو یه دریای طوفانی و بعدش از توی دریا یه گردباد منو به هوا برد و من هم دیگه ناامید شده بودم ولی یکهو یه دست دیدم و اونو گرفتم.... یه پسر بود ولی صورتشو نمی تونستم ببینم که یکهو اون گفت عاشقتم.... و یکهو طوفان من پرت کرد یه طرف دیگه... وای ها واه عجب کابوسی.. وای...(صدای زنگ) وای الیاست!! الو؟ وای دختر بالاخره برداشتی بیا دیگه قرار بود امروز زودتر بیای مدرسه قیافه ی من ? قیافه ی الیا از پشت تلفن??‍♀️ و مرینت گفت خاشه... باشه میام و الیا گفت زود باش و گوشی رو قطع کرد.... و منم سریع لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم و سریع رفتم مدرسه...

رسیدم مدرسه.. اونجا خیلی همهمه بود و الیا هم یه گوشه واستاده بود و من رفتم طرفشو گفتم چش شده و الیا هم گفت مگه خبر نداری(ای وای یه چیزی رو جا انداختم اونو تو اسلاید بعری می گم مربوط به قبل از اینکه اون روز صبح الیا به مرینت زنگ بزنه)

(نگا کنین این شبی که حافظشون پاک شد اینی که صبحش الیا به مرینت زنگ می زنه سه ماه بعد پاکسازی حافظست پس می گیم)سه ماه بعد... (بعد که از کابوسش بیدار شد) وای خدا این یازدهمین باره که تو این سه ماه این کابوس رو می بینم... و به فکر فرو رفتم و گفتم یعنی اون کیه ؟؟؟؟(حالا می ریم به تو مدرسه)الیا گفت مگه خبر نداری بابای ادرین و ناتالی عروسی کردن!!! و من فکم افتاد?? و الیا با خنده گفت دهنو ببند مگس نره توش و منم گفتم نکن دیگه و خندیدیم و رفتیم تو کلاس و اونجا.....

ببخشید سوالا یه لحظه از دستم پرید و یادم نیست کجا بودیم ولی فکر کنم الان تو کلاس هستند که یهو...

ما رفتیم و نشستیم تو کلاس که ادرین اومد و واستاد جلوی کلاس و منم دوباره محوش شدم ??? که یهو یه نیشگون خیلی محکم از الیا دریافت کردم و اون گفت خانم بوستیه الان گفت که ادرین می خواد یه چیزی بگه و منم رومو طرف ادرین برگردوندم و ادرین هم گفت بچه من متاسفم همون طور که می دونید ناتالی با پدرم ازدواج کرده و ... خب ...ما باید بریم نیویورک!!!

الیا که گفت اینکه خیلی خوبه و منم گفتم اره نیویورک قشنگه خوشبحالت و ادرین گفت تو لطف داری مرینت ولی برای مسافرت نیست برای زندگی می ریم.... یعنی برای همیشه....

ببخشید که خیلی کوتاه بود ولی ۱۵ یکم طولانی تره و یه چیزی قسمت اخر فصل ۳ رو یادتونه که گابریل معجزه گرو برداشت و گفت عالی مثل روز اولش و یه صدایی اومد و فیلم تموم شد یه صدای توب!!! خب اون رو برای مواقعی مثل جاهای بد یا مثل نشون دادن جا خوردن و تعجب کردن بازیگرای فیلم استفاده می کنن حالا شما هم تصور کنین که موقعی ادرین گفت برای همیشه بعد قیافه ی مرینت رو نشون داد و از اون صداهه اومد ?? خب نظر یادتون نره