دختر متفاوت ماریا قسمت1

ماریا دختریه مثل تمام دخترای روی زمین ولی اون دلش نمیخواد با بقیه مقایسش کنن چون اینکه متفاوت باشی گناه نیست

سلام من ماریا هستم و میخوام داستان زندگیم رو براتون تعریف کنم

خب داستان از جایی شروع شد که مامانم:ماریا مدرست داره دیر میشه بدو باید بریم. باشه مامان الان میام، ام خب بذارین داستان رو توی مدرسه براتون تعریف کنم. خب دوباره سلام ما رسیدیم مدرسه اینجا بهترین دوستام کارین، الکساندراو ماااماممماااا کارین: بذارین من به جاش میگم مایک

الکساندرا:شاید براتون سوال باشه ماریا چرا نتونست اسم مایک رو به زبون بیاره خب بهتون میگم چون کارین:هی آروم تر میشنوه. الکساندرا:باشه،خب بیاین نزدیکتر نزدیکتر چون ماریا عاشقشه?

خب شاید فکر کنین چرا دست به کار نمیشه و بهش نمیگه نه بخاطر خجالت یا توی یک سطح نبودن نه اسلا بخاط خواهر خودشیرینی و اهمق و رو مخش کلویی مایک یه خواهر به اسم کلویی داره که از اون رو مخ تر واقا خود رومخشه اون واقا1کیلومتر اونور آفسایده??

ماریا:وایی نگاش کن مایک اونجاس ?

کارین:ماریا بدو برو بهش سلام کن الان که کلویی نیست. الکساندرا: آره برو. ماریا:ام خب... م.. ن.. اممم.... خب.. چیزه...

آم خب باشه میرم???

خب دیگه رفتم ???یه قدم دو قدم سه قد... واییییییییییی.....کلویی:هی کجا میری خانم خوشگله. اوف دوباره اون دختره رو مخ ایشششش. کلویی:ببینم چیزی گفتی؟ ماریا: نه عزیزم چی میخوام بگم آخه مگه اسلا چیزی دارم که بگم حرفی میزنیا

کارین، الکساندرا:خب ماریا چی شد زود بگو بدو?. خب بچه ها ببخشید میزنم تو برجکتون ولی کلویی اومد وسط و همه چیز رو خراب کرد? کارین، الکساندرا:وویی نه??آخه چرا ? اینم شانس این بیچارس دیگه.

همون موقع بود که خانم مگونا معلممون زنگ رو زد و مارو برد به کلاس من خیلی ناراحت بودم چون تنها شانسم نابود شده بود و بذ در از همه هم این بود که من و مایک توی یه کلاس نبودیم قبلا توی یه کلاس بودیم ولی امسال بخاطر کلاس های آموزشی مکس که هر روز داره مجبور شد ساعت کلاسش رو عوض کنه و الان دیگه تو کلاس ما نیست?

خانم مگانو:خب بچه هامن امروز یه سوپرایز عالی براتون دارم من با مدیر حرف زدم عملکرد شما امسال خیلی خوب بوده و کارنامه همگی عالی بوده و به همین خاطر قراره شما به یک اردوی تفریحی در نزدیکی پایتخت یعنی واشنگتن برید تا هم اطلاعات کسب کنید هم حسابی استراحت کنید شما و کلاس 10/2 (کلاسی که مایک توشه) باهم میرین?

ماریا:وای خیلی خوشحالم قراره کلی خوش بگذره مخصوصا اینکه مایک هم هست??(کارین و الکساندرا دارن چپ چپ نگاش میکنن) اممم... خب.. ام.. آره البته کارین و الکساندرا هم قسمت مهم این سفر هستن??

خب من دارم میرم خونه تا وسایلم رو برای فردا جمع کنم??

خب ممنون که تا اینجا بودید برای قسمت دوم خودتون رو آماده کنین منتظر نظراتتون هستم فعلا خدا حافظ

وایسین وایسین نرینا اشتباهی زده بودم همینجا بمونین تا آخر تست