MIRACULUOS4

10 اسلاید چند گزینه ای توسط: amin انتشار: 4 سال پیش 73 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

به خاطر مدارس طول کشید ببخشید

از زبون ادرین گفتم تیکی اینجاچیکارمیکنه مرینت گفت یادم رفت ببخشید ادرین گفت بدبخت شدیم باید برگردیم چیکار کردی اخه تو مرینت ?

گفتم یه چیز بگم به تانکیس نمیگی گفت نه گفتم که اون حویتتو لو داده مرینت گفت واسه ن فرقی نمیکنه تو زندگیمی❤ گفتم هااا مرینت گفت هیچی المی گفتم بابا تعجب کردم ?گفتم حالا چیکار کنیم مرینت گفت من چند تا معجزه گرهارو اوردم گفتم مث کدوم

گفت اسب، اژدهاگفتم حله با اسب یه گودال میسازیم میریم فرانسه من گفتم خب دیگه تیکی بریم تیکی گفت بزار بگم کدوم جنگل بعد بریم گفتم اخ اینو هم داشت یادمون میرفت بعد تیکی جنگل رو گفت بعدش گفت پلک راه رو میدونه من باید برم تا ارباب شرارت یه اکوما نساخته مرینت تبدیل شد یه گودال درست کرد رفتم فرانسه بعد ۱۰ دقه برگشتم

وقتی اومدم مرینت گفت چی شد گفتم هیچی بعدش رفتیم دنبال پلک رسیدم به یه درخت گفت بالای اون درخت یه معجزه گر اع گفتم پلک تو از قبل میدونستی گفت اره ولی یادم رفته بود تیکی فک کنم یادش بود ولی نمیدونم چرا نگفت گفتم باشه مرینت به حالت عادی برگشته بود منم گفتم پلک تبدیل گربه ای پلک گفت نه جون مادرت ای بابا تبدیل شدم رفتم بالای درخت اوردمش بازش کردم دیدم

از زبون ارباب شرارت شندیم مرینت یا همون لیدی باگ قراره با ادرین بره امریکا یعنی دختر کفشدوزکی ای نیس نتالی گفت شاید داده باشه به یکی دیگه گفتم اره ولی اون استعدادش مثل مرینت نیس بعد یه خنده شیطانی کرد

از زبون الیا اومدم دم بالکن که یه معجزه گر رو دیدم نه نامه ای پیشش نه چیزی که بفهمم کی اینو فرستاده بازش کردم دیدم معجزه گر کفشدوزک اع خیلی خوشحال شدم بعد تیکی گفذ سلام الیا من از طرف مرینت اومدم گفتم کی مرینت از زبون تیکی نهههه نه منظورم دختر کیدوزکی اع گفتم باشه تو ذهنم گفتم به خودم نیارم وگرنه ولم نمیکنه که تیگی گفت لیدی باگ رفته و قرار هتو از پاریس محافظت کنی گفتم باشه

از زبون مرینت وقتی اولین معجزه گر رو پیدا کردیم که عقاب بود دنبال معجزه گر بعدی رفتیم که پیش یه شیراع یه گله از شیر ها اونجا بودن مونده بودم چیکار کنیم گفتم بریم همرو بکشیم ادرین گفت نه گناه دارن گفتم مجبوریم ادرین گفت نه من یه فکر دارم گفتم چی ؟