دانتس با پلیس بیرون رفت،اما به جای آنکه آزادش کنند،او را در اتاقی سرد و دلگیر انداختند. نمی دانست معنی این کار چیست؟دادیار قول داده بود که آزادش کنند،اما هنوز زندانی بود.
شب که شد،چند پلیس آمدند،در اتاق را باز کردند و دانتس را بیرون بردند.در خیابان،او را سوار کالسکه ی دادگستری کردند و به اسکله بردند و به قایقی که منتظر آنها بود،منتقل کردند.
دانتس پرسید:《مرا به کجا میبرید؟》
پلیسی گفت:《به زودی میفهمی. 》
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
فالوم کنید بک میدم