جنگ با عشقم(پارت سوم)

از زبون لارا: داشتم در رو باز میکردم که دیدم کلیدم تو قفل در نمیره هر چی زور زدم نرفتم بعد یادم اومد صبح که داشتم میرفتن این قفل در این شکلی نبود فهمیدم که اون پسره جیمین عوض کرده رفتم پشت خونه یه پنجره قدّی اونجا بود دیدم جیمین تو اشپر خونه داره غدا درست میکنه رو شیشه در زدم اونم منو دید با خنده برام دست تکون داد منم عصابم خیلی خورد شد هر چی رو شیشه زدم باز نکرد منم چون نمیخواستم دیگه خسته شدم و نشتم عصابم خیلی خورد بود نمیخواستم ناز جیمین رو بکشم که در رو باز کنه برای همین سنگ برداشتم پنجره قدی رو با سنگ زدم و شکست جیمین خیلی تعجب کرده بود فکر نمیکرد یه دختر همیچین کاری کنه منم داشتم میرفتم تو خونه با عصبانیت بسیار زیاد جیمین : نیا مراقب شیشه باش اما به حرف جیمین گوش نکردم و اومدم رو خونه با کفت رو شیشه ها لگد کردم وسط شیشه ها بودم لارا : چرا همچین کاری کردی ها؟ فکر کردی من از این خونه میرم ؟

جیمین چیزی نگفت لارا هم یکم اومد جلو تر پاش رفت رو یه شیشه و داشت لیز میخورد جیمین سریع اومد منو بگیره منو گرفت که با هم افتادیم من افتادم رو جیمین وقتی افتادیم به جیمین نگاه کردم اونم به من نگاه کرد بعد سریع از روش بلند شدم و دویدم رفتم تو اتاقم در رو محکم بستم جیمین : هی العان من باید با این شیشه ای که شکستی چیکار کنم ( با داد ) لارا : اینجا خونه منه دوست دارم اینطوری باشه مشکلی داری برو از اینجا

از زبون جیمین : نمیتونستم خونه رو همینجوری بزارم تا صبح یخبندون میشد برای همین زنگ زدم بیان پنجره رو درست کنن اومدن درست کردن و رفتن از زبون لارا: نصفه شب بود تشنم شده بود اومدم آب بخورم جیمین رو کاناپه نشسته بود منم نفهمیدم اون اونجاس آب خوردم داشتم میرفتم بالا که جیمین : میگم اسم تو چیه؟ لارا: لارا . جیمین تا داشت اسم خودش رو میگفت من گفتم لارا : اسم تو هم جیمین عضو بی تی اس درسته؟ جیمین : آره درسته تو آرمی هستی ؟لارا :نه(ضد حال زدم😎😁) جیمین : کره ای هستی؟چون قیافت به کره ای ها نمیخوره لارا: نه نیستم بابام کره ای بوده مامانم آمریکایی.راستی تو هنوز نمیخوای از این خونه بری؟جیمین : نه یا تو میری یا هیچ کس لارا : 😑من میرم بالا جیمین : منم میام برم تو اتاقم

رفتید تو اتاقاتون از زبون جیمین : خوابم نمیبره خیلی حوصلم سر رفته همیشه با اعضا حرف میزدم العان دیگه نمیتونم با خودم گفتم باید یه نقشه دیگه برای بیرون کردن این دختره بکشم اما چیزی به ذهنم نمیرسه که بعدش خوابیدم از زبون لارا : خوابم نبرد داشتم فکر میکردم چه نقشه ای برای جیمین بکشم هیچی به ذهنم نرسید که یک دفعه یه چیزی اومد تو ذهنم گفتم شاید مسخره باشه اما امتحانش میکنم خوابم برد 😴

🌅🌅🌅🌅صبح شد 🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅

از زبون لارا : بلند شدم باید میرفتم حموم منو جیمین باهم از اتاق اومدیم بیرو اونم داشت میرفت حموم با هم دویدیم هر کی زود تر برسه به حموم اون زود تر رسید و رفت تو حموم در رو بست و قفل کرد منم با کله خوردم به در اوف بلندی کشیدم لارا:سریع تر بیا بیرون جیمین: بهت قول نمیدم لارا:اخه یه خونه باید یه حموم داشته باشه بدو بیا بیرون دیگه جیمین : تازه رفتم تو حموم چطور سریع بیام

جیمین از حموم اومد بیرون منم سریع رفتم حموم از حموم اومدم بیرون وقتی لباس پوشیدم فکر میکردم جیمین رفته دیدم تازه داره صبحانه میخوره منم رفتم برای خودم چایی ریختم و اونو خوردم جیمین : چیز دیگه ای نمیخوری؟ لارا : نمیتونم صبح چیزی بخورم جیمین :😐ضعف میکنی لارا : تو چرا نگران منی؟ جیمین : هیچی همینجوری

لارا : تو کلید این قفل جدید خونه رو بهم بده که وقتی اومدم خونه بتونم بیام داخل که باز پنجره رو نشکونم😂 از زبون جیمین : یادم اومد به خودم گفته بودم امراً اون کلید رو بدم به دختره ولی باید بدم لارا : حواست کجاست؟کلید رو بده جیمین : دیگه نمیشه کاریش کرد بزار برم از اتاقم برات بیارم لارا:سریعتر بیار جیمین ‌کلید رو آورد و منم ازش گرفتم از زبون لارا : تو فکر این بودم چطور نقشم رو عملی کنم جیمین : من دارم میرم لارا : خب برو جیمین : تو نمیخوای بری من میرسونمت لارا : من خودم با تاکسی میرم جیمین:باشه بعدش هم رفت من باید نقشم رو عملی میکردم باید یه کار نیمه وقت هم پیدا میکردم

پایان پارت سوم لایک و کامنت فراموش نشه لطفا کامنت بزار کیوتی 💗💗💗💗 🧡💛🧡💛🧡💛💚💛💚💛💚 بای بای