
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
ساعت کاری تموم شده بود منم رفتم خونه به میا و ملیسا زنگ زدم که بیان جیمین هم خونه نبود از زبون جیمین : رفتم پیش اعضا و اونا هم گفتن که فردا کنسرت داریم و باید تمرین کنیم ما رفتیم که تمرین کنیم از زبون لارا : میا و ملیسا اومدن میا :چه خونه قشنگی ملیسا : اتاق جیمین کدوم لارا : اون اتاق آخری اتاق جیمینه رفتن تو اتاق جیمین لارا: بچه ها بیاید از اتاق بیرون بعداً میاد منو دعوا میکنه که چرا رفتید تو اتاق من
ملیسا: راستی فردا بی تی اس کنسرت داره بیاید بریم لارا: من نمیام ملیسا: نخیر شما حتماً باید بیای داشتیم حرف میزدیم که صدای زنگ در اومد لارا: عدا سفارش داده بودم اونو آوردن بیاید بریم بخوریم میا : باشه بریم عذا رو خوردن و رفتن ساعت دوازده بود دیگه کم کم جیمین میومد خونه
از زبون جیمین : بعد کلی تمریت خسته کننده رفتم خونه در رو باز کردم لارا تو کاناپه نشسته بود جیمین : سلام لارا لارا: سلام جیمین رفت تو آشپز خونه جیمین : هی لارا هیچی واسه خوردن اینجا نیست؟ لارا : تو یخچال هست تو فکر لارا : من چرا اینقدر با این خوب شدم اجیمین چرا اینقدر باهاش خوب شد کلی سوال تو ذهنم بود که ....جیمین : داری به چی فکر میکنی ؟لارا : هیچی من دارم میرم بخوابم جیمین : به این زودی؟ لارا : پس چی کار کنم ؟ جیمین : بیا یه کاری کنیم لارا: چیکار؟ جیمین : بازی لارا : چه بازی جیمین: نمیدونم اممممم شطرنج بلدی؟ لارا : آره جیمین : بزار برم از تو اتاقم شطرنج رو بیارم جیمین رفت و شطرنج رو آورد و گذاشت رو میز لارا و جیمین رو برو هم نشستن و و شروع کردن به بازی جیمین : کیش و مات شدی😁 لارا : خب که چی ؟ خودم دیدم لازم نبود بگی جیمین از خنده پاره شد😂😂😂
لارا : بیا دیگه بازی نکنیم جیمین : باشه من میرم آبمیوه بیارم لارا : باشه من میرم رو کاناپه میشینم بعد اینکه جیمین آبمیوه هارو آورد خوردیم و من رو کاناپه خوابم برده بود از زبون جیمین : دیدم لارا خوابش برده ❤😍چقدر با نمک خوابیده بود بقلش کردم بردمش بالا در اتاقش رو باز کردم و گذاشتمش رو تخت پتو رو روش کشیدم و از اتاقش رفتم بیرون دیگه فهمیدم که ازش خوشم اومده
خودمم رفتم تو اتاقم و خوابیدم صبح شد جیمین بلند شد رفت حموم و اومد صبحانه خرد باید میرفت محل کنسرت و رفت لارا تازه بلند شد دید که جیمین نیست میا بهش زنگ زد و گفت که بعدازظهر بریم کنسرت منم گفتم باشه تا اون موقع آمادم از زبون جیمین : با اعضا رفتیم تو محل کنسرت و آماده شدن دیگه بعد از ظهر بود و کم کم مردم داشتن میومدن
میا و ملیسا هم اومدن دم در خونه من که با هم بریم کنسرت تاکسی گرفتیم و رفتیم ملیسا بلیط خریده بود رسیدیم محل کنسرت صندلی ما جلو بود میا و ملیسا ذوغ مرگ شده بودن رفتیم نشستیم رو صندلی هامون اجرا یکم دیگه شروع میشد میا و ملیسا لایک استیک داشتم برای منم خریدن داشتیم با هم حرف میزدیم که دیدیم اجرا شروع شد لارا خیلی بی حوصله بود میا و ملیسا داشتن با آهنگ میخوندن ولی لارا نه از زبون جیمین : داشتم به کسایی که جلو نشسته بودن نگاه میکردم که یه دفعه دیدم یکی مثل لارا اونجا نشطته دوباره که نگاه کردم دیدم خود لارا عه هی به لارا نگاه میکردم اونم فهمیده بود که داشتم بهش نگاه میکردم پایان پارت ششم لایک کن کامنت هم بزار ❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه
پارت هشتم کی میاد
یکم دیگه میزارم
چون خانوادم کرونا گرفتن برای همین این چند روز نتونستم بزارم
منو با این اکانت دنبال کن گلم
عالی
بعدی رو زود نذاری هر چی دیدی از چشم خودت دیدی 😈
شوخی کردم 😅
ولی زود بذار دیگه
خیلی عالی مینویسی
باشه باشه میزارم
راستی منو با این اکانت دنبال کن
عالی بودددددد 😙 ❤ 💛
بقیشو بزار زودددددددددددد 😀
ممنون
آجی پارت بعدروزود تر بزار وطولانیش کن هم کامنت گذاشتم هم لایک کردم