وقتی داشت به پسر نگاه میکرد و حواسش پرت شد و پاش به بند کیفش گیر کرد . تعادلش را از دست داد و به درون دریاچه سقوط کرد. پسر ترسید و فرار کرد . برای اولین بار عاشق شد و در روز اول عشقش مرد.از اون لحظه قسم خورد هیچ وقت دل به دل کسی نبندد و تبدیل شد به سردترین موجود روی کره زمین (پایان فلش بک ۱) (فلش بک ۲) سریعتر دوید . برای اولین بار عاشق شده بود . دختر قسم خورده بود که این حس رو از دست نده . بالاخره به پل رسیدند . از پل پایین رو نگاه کرد و بلند فریاد زد:(عاشقتم) پسر نگاهی تند انداخت و بعد گفت (اینقدر ضایع نباش) ولی دختر به زیباترین شکل ممکن خندید . کسی دیگر داشت خنده های دختر رو تماشا میکرد ،بی توجه به خنده ها راهشو کشید و رفت و زیر لب زمزمه کرد :(آزاردهنده، بیش از حد آزار دهنده ) (پایان فلش بک)*لوسی* با دیدن آتسوشی تو اون وضعیت حالم خراب شد. آکو رو اون دور و اطراف ندیده بودم. چشم هام اشکی بود. اشکام رو پاک کردم و نشستم . (پس آمدی لوسی؟ ) (تو اینجا چیکار داری کیوکا؟ ) (آتسوشی دوست منم هست) (ولی تو که زیاد باهاش وقت نمیگذرونی !)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
یکی از خدا ترین داستانایی که دارم میخونم
وای خیلی عالیه 😍 پارت بعد کی میاد ؟
دارم می نویسم
عالی بود ... آفرین کیوت💖✨
مرسی گوگولم