
*چویا*:داخل اون اتاق خاکی و کثیف آروم آروم گریه می کردم. هرچقدر اصرار کردم که من نکشتم کسی قبول نکرد حتی دازای! اون ادعا عشق می کرد ولی...بال هام را محکم تر بستم. آروم گریه کردم. مگه دوستم نداشت؟ مگه بهم نگفت همیشه پیشم می موند؟پس چرا باور نکرد که آتسوشی رو من نکشتم. آتسوشی یک دوست خوب برای من بود. من اون موقع حتی...فردا ۶ ام ماه هست پس ربطی هم نداشت که باید ۶ام هرماه پیشش باشم ولی...خوب بخواب آتسوشی! *آکوتاگاوا*: با عصبانیت گفتم:(جالبه دازای! هویج عزیزت قاتل بود!)جواب نداد و سرش را بین دوتا دستاش قرار داد.با صدایی مخلوط از بغض و خشم گفتم:(قاتل برادر عزیزت!)گین داد زد:(خفه شو ریو!) و بعد به دازای نگاه کرد:(چطور میتونی اسم کسی که عاشقشی رو بذاری قاتل؟میتونی ثابت کنی اون قاتله؟)دازای فقط چند کلمه گفت:(می تونید منو تنها بذارید؟) اتاق رو ترک کردیم.(تو طرفدار کی هستی گین؟)(هیچکس!)(آتسوشی مرده بعد تو طرف قات-)(ریو تا زمانی که نتونی ثابت کنی قاتل همون هویج پایین اسمشو نذار قاتل!)
با قدم های محکم ازم دور شد. کونیکیدا با سینی غذا سمتم اومد و گفت:(ارباب داخل هستند؟)*دازای*:کونیکیدا سینی را رو به روم گذاشت و گفت:(یوسانو ساما فردا اینجا می رسند...) جوابم همین بود:(خوبه!)در سینی را برداشت با دیدن هویج های خرد شده داخل ظرف حرکت نکردم. ظرف رو برداشتم و محکم کوبیدم تو صورت کونیکیدا!(دیگه هیچ وقت کنار هیچ غذایی هویج برام نذار!)*چویا*نون کپک زده را تیکه تیکه دهنم می ذاشتم. می لرزیدم،سرما غیرقابل تحمل بود. همچنان به در خیره شده بودم که دازای بگه اشتباه کردم ولی...صدای قیژ در بلند شد و سرم را باهاش حرکت دادم.(گ__ی__ن؟)با قیافه ی متعجب نگاهم کرد و بعد رو به نگهبان گفت:( یک پتو برام بیار!)نشست روي زمين و کنار من. دستام و گرفت:(تو واقع_)با گریه گفتم:(من نکشتم! راست میگم! من تمام شب خواب بودم!)(نمی خواستم بهت تهمت بزنم فقط میدونی... تنها اون سم داخل بزاق یک فرشته ی موهبت دار پیدا می شد و آزمایش بزاق تو...بیخیال)(گین!دازای باورم نداره؟)با ناامیدی بهم چشم دوخت.جواب نه بود! آروم آروم ولی بعد بلند قهقهه زدم.(همین دیروز بهم گفت دوستم داره! حتی نمیخواد منو ببینه؟)
(چویا من-)(گین حتی اگه الان بیاد من می بخشم فردا هم بیاد می بخشم حتی اگر ۱۰ سال دیگه بیاد ولی فقط بیاد! میخوامش! من فقط برای زنده موندنم بهش نیاز دارم!) محکم بغلم کرد:(کمکت میکنم! نجاتت میدم چویا!)*گین*:باحس بدی از اونجا اومدم بیرون. دلم برای چویا می سوخت. اشکاش و نگاهش! هر دو برای دیدن دازای التماس می کردند. به سمت اتاقم قدم برمیداشتم. درسته که ازش متنفر بودم ولی...یک چیزی درون قلبم مانع این می شد که کمک نکنم. در اتاق دازای رو باز کردم و گفتم:(رفتم دیدن او!)جواب نداد. با خشم فریاد زدم:(داره برای دیدنت التماس میکنه!دازای اون عاشقته! اشکاش التماس می کرد!بعد تو اینجا نشستی و غذا میخوری؟ عجب عشق جالبی!) جوابی نداد.(برو فقط ببینش! اونگناه داره!عاشقته!) اتاق رو ترک کردم.رو به خدمتکار گفتم:(تاچیهارا رو خبرش کن!)*دازای*:رو به نگهبان گفتم:(بازش کن!)صدای قیژ قیژ در بلند شد. قدم برداشتم و یک بدن دیدم. بدنی که دور بال هایش مخفی شده بود. چمش هایش بسته بود ولی حرف میزد:(ولم کنید!)صداش لرزان بود. قلبم را لحظه ای لمس کرد ولی دوباره یاد بدن غرق در خون آتسوشی افتادم.
اینجا واقعا سرد بود.با خودش حرف میزد:(دازای دستم رو ول نکن!) نمی تونستم حرف بزنم. فقط به یک سری نونکپک زده روی زمین خیره شدم. عشق و نفرت؟ چه مرز باریک و کوتاهی! اتاق رو ترک کردم. *تاچیهارا* گین من روخبر کرده بود تا دنبال قاتل آتسوشی بگردم. داشتم به بزاق فکر می کردم که نگاهم به ظرف های غذا افتاد....رو به گین پرسیدم:(دیشب اتفاق خاصی افتاد؟) فکر کرد و گفت:(حال چویا یکم بد شد بیشتر شبیه ترشح بزا-)(گین!)(خودمم فهیمدم!) در رو باز کردم و تا آشپزخانه دویدم. گین پشت سرم می دوید:(باکا! وایسا!) یقه ام رو گرفت و گفت:(کجا؟)با لبخند گفتم:(این شیشه ایی هست که بغل آتسوشی بود. هر خدمتکار یک شیشه مخصوص خود داره!شیشه های خدمتکار ۱ آبی، خدمتکار ۲ سبز و همین ترتیب،اگه یک رنگ تکرار بشه شکل ظرف تغییر میکنه یعنی مثلا سبز مثلثی و سبز لوزی!این قانون رو پدربزرگت درست کرد چون می ترسید خدمتکار موردعلاقه اش براش چایی نداره پس هر وقت ظرف اون شکل همیشگی یا رنگ رو نداشت می فهیمید اشتباه شده!پس ظرف سیاه قلبی شکل؟)(خب؟)(یکم فکر کن!) ناگهانی دوتایی باهم داد زدیم:(پل ورلین!)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
http://uploadb.me/bm1z71mx969h/Orange hell part 13.pdf.html
خودت»»»»»»
❤️❤️🩹
رمانات»»»»»»»
فداتتتت
پارت جدید لینکش تو کامنت ها پین شده.
~دعوت نامه رسمی خاندان کیم~ سلام من ملکه خاندان کیم هستم♧ ما این دعوت نامه رو به همه کسایی میدیدم که به اینجا اومدم از شما دعوت میکنید به خاندان باشکوه کیم بپیوندید ما میخوایم بزرگ ترین خاندان تستچی رو بسازیم سلسله کیم جایی برای هنر مندا عاشقان موسیقی و هرکی با هر هنری هست
منظور از پل ورلاین همون پل ورلاین لایت ناول استورم برینگره دیگه؟
آره
تشکر💗😁
پارت جدید لینکش تو کامنت ها پین شده...
پارت بعد رو زود بزار
چشم
پارت جدید لینکش تو کامنت ها پین شده.