خاطرات یک پری دریایی

سلام من روح لونا هستم من یک پری دریایی هستم بریم سر داستان......ّ.......................

اون روز یعنی روز تولدم با پدر و مادر دعوا کردم و از خانه زدم بیرون درسته یکی هشت پا دنبالم کرد ولی حالشو جا آوردم.... بعدش رفتم بیرون از آب و نشستم

تبدیل به انسان شدم همون لحظه دوست خانوادگیمون را دیدم که صاحب مدرسه مجیک پلاس بود منو برد و براش همچی را تعریف کردم و من وارد مدرسه شدم

من وارد دبیرستان شدم و بهم یک هم اتاقی داده شد من رفتم داخل آب که وارد گروه دریایی ها شوم آب را به سقف هدایت کردم و در 20دقیقه نگه داشتم

عضو گروه شدم اما فقط این نبود من عاشق یک پسر به نام یوجین شدم اما پسره با کسی دوست نبود بخاطر اینکه آینده همرو دیده بود که اگه باهاشون دوست بشه چی میشه من یکی از افرادی بودم که قربانی شد

این عشق باعث مرگم شد ولی هنوز پشیمون نیستم درسته که اون دوستم نداشت ولی من باز هم پشیمون نیستم راستی پارت بعدی هر جمعه ها میاد