آخرین دیدار؟🌚🎼 𝑝 ³

از دید کلارا چند بار چقدر تلاش کردم دیگه نمیتونم نمیشه برگشت نمیتونم اونو ببینم اما باید تلاش کنم نباید ناامید شم پیدات میکنم چرا نجاتم دادی باید بفهمم گو گوشیم کجاست _ الو نانسی؟ & آه سلام کلارا حالت چطوره _ یادته گفتی میتونم از مشاور کمک بگیرم میتونی یه مشاور خوب معرفی کنی؟ & آره حتما آدرسشو برات میفرستم ، امیدوارم بتونه بهت کمک کنه _ خداحافظ امیدوارم کار درستی باشه یه راه حل دقیق امیدوارم ارزششو داشته باشه اما تو بی شک ارزششو داری

مطب مشاور * # خب قبل از هرچیزی میخوام بدونی حرفای ما همینجا میمونه و نیازی به نگرانی نیست! _ من من یک هفته پیش یه جایی رفتم یعنی دقیقا نه جسمم نه اما ذهنم انگار به جایی رفت # چجور جایی ؟ چیزی قابل لمس یا بوییده شدن بود ؟ _ نه انگار نامرئی بودم ولی داشتم یه اتفاق رو از دید یه تماشا چی میدیدم اما جسمم اونجا بود انگار دوتا از من دوتا وجود داشت اما اون اتفاق برای گذشته بود درک نمیکنم # میشه کاملا توضیح بدی ؟ _ ....

_ من برای استراحت به بهداری مدرسه رفتم و ذهنم درگیر یه اتفاق بود برای اینکه سریع تر بخوابم شروع به شمارش کردم نفهمیدم چی شد اما انگار به هفت سال پیش برگشتم لحظه ای که اون اتفاق افتاد # خب دقیق نه اما تو شیف کردی کامل نه اما ذهنت کمابیش به اون صحنه برگشته تا اون اتفاق رو کاملآ مرور کنه چون اون اتفاق تبدیل به ملکه ذهنت شده _اما الان دیگه نمیتونم # هرچیزی یه راهی داره که بانوی جوان

پریزاد من وجودت بی دلیل سرشار از محبت است تو بی شک فرشته ای در جسم فانی انسان ها هستی یک مسیر کوتاه مقابل ماست اما تو را خواهم دید