ناتانائیل من 🌚✨

ناتانائیل من هر صبح میلی عجیبی به فروپاشی دارم راستش من هر صبح یک جنگو میشوم و با زندگی میجنگم رختخوابم میدان جنگ است و مغر و قلبم دو جنگجو بی پناه راستش سخت ترین تصمیم صبح این است که بیدار شوم یا نه؟ که آیا این زندگی میخواهد همان ریتم دیروز و پریروز را تکرار کند یا قرار است شعبده بازی دستش لو برود و جادوگری از کلاهش برایم امید و معجزه و دلیل برای ادامه دادن بدهد ناتانائیل من بین همین خواستن و نخواستن برای بلند شدن و ادامه دادن مبارزی می‌میرد ، گران ترین مبارز ادامه ☜

گران ترین مبارز {زمان} وقتی به اندازه کافی خیالم راحت شد که زمان را خوب کش*ته ام و نیازی نیست خیلی بیدار بمانم از رخت خواب جدا میشوم تمام سرم تن و بدنم بوی خو*ن میدهد بوی کشته شدگان این جنگ بوس خو*ن رویاها بوی خو*ن زمان بوی خو*ن لبخند ها و امیدها و باورها بوی لاشه هایشان در سرم است برمی‌خیزم و با سری مملو از بوی مردگی و خو*ن زندگی را شروع میکنم و به امید شب منتظر میمانم . در طول روز هم درگیر جنگ های زیادی هستم جدال عقل بر سر همه آن چیز هایس که نباید می‌دیده اما دیده! همه آن باور هایی که نباید از بین میرفته اما رفته همه رویاهایی که نباید می‌مرده اما مرده و همه تصمیم های که قرار است آینده ای درخشان را بسازند اما رویایی تهیی نیست اگر این جنگ ادامه یابد

ناتانائیل من، اکنون که تنها ترینم چرا نمی آیی؟... اکنون خود را در آغوش باز سکوت رها کرده ام جایی درمیان بلند ترین فریاد های بی صدا اکنون به من اجازه بده از در های بسته پشیمانی بگذرم ، بگذار جهان یک دم در سینه ی درد آشنای من بیارامد همراه من کوتاه کن دست از نرسیدن هایی که همچون مهری بر پیشانی قدم هایم من را به نبودن دچار کرده بگذار بگذرم و جایی در میان رگ های بریده این شهر رها شوم زمانی که حتی شیطان به آدمی ترحم کرد تو مرا رها کردی دلبرکم

نظرتون ؟ ناظر عزیز لطفا منتشر کن 💜