عشق شاهکار پارت ۱۱

خیلی خب کمکت میکنم ولی بیشتر از این نشه ها؟ کوکک با لبخند کوچولوش میگ ممنونم جینا _ خب حالا قراره برات چکار کنم جونگ کوک _ خب فردا ساعت ۸ باید بریم خونه مادرم میام دنبالت خب حالا بریم برسونمت خونه ی خانم سول باشه بریم رسیدند جینا خداحافظی کرد توی خونه جینا _ سول هییی بعد اومد بغلش _ فکر کردم خیلی خوش میگذره چرا اینقدر خسته ای جینا _ بیا بشین حرف میزنیم بعد تعریف کردن ماجرا سولی گفت ابجی هر کاری میکنی خودتو توی دردسر ننداز ولی ای کاش واقعا عاشق هم بشین واقعا خیلی مرد خوبیه داداشم مثل خودشه جینا _ تو داداششو از کجا میشناسی ؟؟ سول هی حول شد _ اممم خب یکبار دیدمش ولی داشت میومد خونه‌ی جئون جینا یک جوری شد🤨 باشه من خستم میرم بخوابم شب بخیر شب بخیر ساعت ۴ و نیم بود کوک وی چت به جینا پیام داد اماده ای؟ میام دنبالت چینا _ یااا چرا اینقدر زود میاد من من خستم وایسا منظورش چیه میام دنبالت این که خونش کنارمه ( 😐💔) جئون اومد در زد سول هی هم خونه نبود و تا چنل وقت قرار نبود برگرده بخاطر کار جدیدش رفته بود شهر دیگ جینا _ خاک بر سرم نرفتم لباس بپوشم اومد رفت لباس بپوشه جونگ کوک _ این چرا درو باز نمیکنه؟ دوباره در زود جینا حول بود داشت لباس می‌پوشید اومدم اومدم بعد اینقدر حول بود پاش خورد به تخت افتاد اخخخخ جئون صداش شنید، چت شدددد خوبی ؟ خلاصه مثل کلی ها شده بودن بل اخره جینا اومد درو باز کنه که این دفعه پاش خورد به لای در افتاد توی بغل جئون جینا از بغلش اومد بیرون ببخشید خیلی حول شدم گیج شده بودم الان میتونیم بریم فقط من قبلش باید ازت می‌پرسیدم باید چه لباسی بپوشم جئون _ مهم نیست داریم میریم فروشگاه بخریم دیگه بعدم میبرمت آرایشگاه خوشگلت میکنم میبرمت جینا، 😦 هاااا مگه الان زشتم نه نه منظورم این نبود منظورم این بود خیلی عالی میکنم از نظر که جینا نذاشت ادامه بده _ کافیه بیا زود بریم کوک توی دلش میگفت گند زدم رفتن لباس فروشی اون فروشگاه یکی از بهترین فروشگاه های سئول بود کوک گفت هر چی دوست داری بردار حتی اگر واسه امشب نباشه واست میخرم! نه بابا دختری بدی نیستم جیبتو خالی نمیکنم جئون _ اگر خودت انتخاب نکنی خودم واست انتخاب میکنما ! بعدشم کی گفته دختر بدی ای ؟ خودم گفتم واست میخرم بعد دستش کشید روی سر جینا جینا گفت خخخ خخ دیگ من برم انتخاب کنم جئون _ فقط یک چیزی شب مهمونی داریم خیلی از آدمای بزرک میان جینا _ ای بابا از بچگیم از این مهمونی ها بدم میمومد^ _^ جینا گفت پس یک چیز شیک انتخاب میکنم جینا انتخاب کرد رفت توی اتاق پرو اومد بیرون رفت پیش جئون چطورم؟ جئون چشماش در اومد گفت عالی ای بعد آروم آروم رفت جلو پشت کمر جینا گرفت آوردش بالا نزدیک صورتش گفت فقط اینقدر خوشگلی میترسم چشم بخوری! جینا _ خخ نگران نباش چون نیستم بعد اومد پایین رفتن سوار ماشین بشن جینا _ ساعت ۶ شش هنوز دو ساعت مونده دیگه چکار میکنیم؟ ( دوست داشت با جئون بره گردش) جئون _ سوار شو میبرمت آرایشگاه جینا خندید و قهقهه زد گفت مگه داریم میریم عروسی جئون _ تو این جور فکر کن رفتن آرایشگاه جئون گفت برو تو کارش خوبه من همین بیرون نشتم منظر تو

یک ساعتی شده بود که جئون منتظر بود کم کم حصله اش سر رفته بود که جینا مثل ملکه های خشگل وارد شد جئون چشماش در اومده بود جینا واقعا زیبا شدی! ممنون بعد لبخند زیبایی زد رفتن توی مهمونی جینا دستش در دست جئون گرفته بود مامانش اومد دیدنشون کنار پدر و مادر جنیسو بود سمت اونا اومدن مادرش گفت پسرم اومدی؟ خوش اومدی این دختر کیه؟ جئون _ چرا حدس نمیزنی _نکنه این عروس خوشگلمه؟ وای عزیزم بعد جینا رو بغل کرد گفت خوش اومدی خوش اومدی بعد گفت من یک دقیقه با کوک کار دارم الان برمیگردم ببخشید جینا اشکالی نداره خاله جان مادرش * نه بابا خاله چیه از این به بعد مامانتم بعد جئون برد اون ور تا بهش بگه.....

اینم پارت ۱۱🎀

👋👋👋👋👋