این همه دختریه که
اون روز رسوندمش بیمارستان!
بعد خیلی خوشحال شد و گفت
هاه خداراشکر نجاتش دادم
پس تو بودی!
ههه ههه خندید
داشت باخودش خوش و بش میکرد
که پرستار اومد و
_ بیمارتون به هوش اومدن
جونکوک سریع رفت ببینتش
جینا _ کمک کن بشینم
جینا نشست روی تخت بعد جونکوک یهو میگیرتش توی بغلش
جینا داشت توی دلش میگفت
خخ حتما خیلی نگرانم میشه
بعد یهو یادش میاد جئون بدبخت دوباره اصبانی میشه از بغلش میاد بیرون
_ واسه چی با اون مرتیکه ی اشغال خوردی تو که میدونستی مریضی
_ ببخشید واقعا نمیدونستم چطوری بپیچونمش
_ چی نمیدونستی؟؟
اون دختری که من دیدم میتونست صد تا ترفند بزنه
_ حالا بی خیالش خودتو ناراحت نکن معلومه خیلی نگران شدی
بعد جئون دوباره بغلش میکنه
_ خب اگر میدونی خیلی نگران شدم دیگه نکن!
_ چی نکنم؟
_ منو نگران نکن
جینا ۰_۰ خخخ خخخ
امم میگم کی از اینجا میریم
_نمیدونم مگه من دکترم
_ امم یک چیزه دیگ کِی میای بیرون ؟
_ چی از بغلت ؟ آ ببخشید اصلا حواسم نبود اگر دوست نداری
بعد میخواست از بغلش بیاد بیرون که جینا
دستش گرفت دستش گرفت دور کمرش
نههه منظورم این نبود!
چئون خندش گرفت
_ ایول
که جئون گفت خب ممنونم
میرم بپرسم چقدر دیگه باید اینجا بمونیم
رفت و برگشت
_ دکتر گفت باید اینجا بمونی سرمت تموم شه
گوشی جئون زنگ
چی
ای بابا
باشه
سعی میکنم زود خودمو برسونم
جئون_ جینا امم خخ ببخشید من واقعا باید برم توی ام اچ یک مشکلی پیش اومده
خب اگر میخوای به خانم سول
جینا نذاشت ادامه بده گفت
لازم نیست خودم میتونم مراقب خودم باشم میتونی بری
جئون اومد جلو
_ قهر نکن دیگه
جینا روش رو کرد اون ور
جئون یک ببخشید گفت و رفت ولی خودشم خیلی ناراحت شد
جینا گفت
یادم افتاد زنگ بزنم سول هی ببینم کی برمیگرده
_ الو چطوری آبجی سول دلم تنگ شده کِی میای
الو ممنون خوبم هنوز یک سری کار دارم توی شرکت انجام بدم به زودی برمیگردم ( توی شرکت چاپ خونه و... میخواد قرار داد ببنده میخواد نویسندگی کنه)
اها اوکی لحضه شماری میکنم وقتی چقد بدون تو سخته
سول هی _ همچنین
حالا وایسا ببینم مگه تو الان نباید توی مهمونی باشی چرا انقدر کسلی؟
_ نه بابا توی مهمونی بودم که یک نفر محبور شدم باهاش بخورم ک بخاطر مشکل تنگیه نفسم از حال رفتم رییسم آوردم بیمارستان
سول هی _ ای وای من فکر کنم باید زوتر برگردم ، اگر خیلی خوردی چطور الان مست نشدی؟
_ خخ نمیدونم شاید ضرفیت الکلم بالاست
سول هی _ بی هر حال خودتم میدونی کسی وقتی بیماریت اوت میکنه بهتر از من نمیتونه ازت مراقت کنه
جینا _ خخ اره دقیقا
جینا یهو دید سرومش تموم شده گفت
عزیزم بعد بهت زنگ میزنم الان باید به پرستار بگم بیاد سرم رو در بیاره برم خونه
_ میخوای بری خونه من؟
جینا _ اره
_ خب همین فکر کردم میری خونه ی جئون پس میری خونه من حواست باشه به خونم
_ باشه حتما پس دیگه میرم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)