❤new life❤زندگی جدید❤پارت⁵🥺

خوب سلام کیوتا خوبین؟ من یه خورده حالم بهتر شده و سعی میکنم زودتر پارت ها رو بزارم و اینکه شوما ها هم با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین🥺❤خوب زیاد حرفیدم😅بریم برای داستان🤗😉

از زبان شین هه=بیدار شدم و دیدم ساعت ۱۱ صبحه🥱رفتم سمت اتاق آیو...دیدم آیو خوابیده میخواستم بیدارش کنم اما از گوشی اش یه پیام اومد..منم کنجکاو شدم و گوشی اش رو برداشتم و بازش کردم و دیدم جیمین پیام داده و گفت:سلام آیو خوبی؟ جیمینم راستی اگه بیداری یه پیام بهم بده کارت دارم❤🥺 شین هه:سلام آقای پارک خوبین؟ من شین هه هستم آیو خوابیده الان بیدارش میکنم بهتون پیام بده فعلا👋🏻 جیمین:سلام آها باشه فعلا👋🏻 از زبان آیو=بیدار شدم دیدم که گوشی من دست شین هه هست و گفتم:هوووی شین هه با گوشی من چیکار میکنی؟؟ شین هه:سلام خانوم خوابالو😑عشقت پیام داده بود داشتم جواب شو میدادم😑 آیو:هن؟ عشقم؟ شین هه:ارع دیگ جیمین رو میگم بیا بگیر گوشی رو کارت داره😑من میرم کارت تموم شد بیا پایین صبحانه بخور😉 آیو:اها اوکی خوب برو منم زودی میام☺

از زبان جانگ(پدر آیو)=باید زنگ بزنم به جیمز و بهش بگم که آیو موافقت کرد {مکالمه ی جانگ و جیمز} جانگ=سلام جیمز خوبی؟ جیمز=سلام جانگ ممنون خوبم تو خوبی؟ راستی آیو چی گفت؟ موافقت کرد؟ جانگ:ممنونم خوبم ارع موافقت کرد الان میام شرکت میبینمت فعلآ👋🏻جیمز:عالیه⚘اها باشه میبینمت خدانگهدار👋🏻 از زبان آیو:بعد از حرف زدن با جیمین رفتم پایین تا صبحانه بخورم شین هه صبحانه خورده بود و روی مبل نشسته بود و پدرم هم داشت آماده میشد که بره شرکت منم رفتم صبحانه بخورم.......صبحانه ام رو خوردم و به جیمین زنگ زدم و گفتم که بیاد دنبالم اونم گفت که الان میاد☺🍭

از زبان جیمین=آماده شدم و رفتم دنبال آیو.....رسیدم به خونه شون و به آیو پیام دادم تا بیاد پایین منتظرشم‌ آیو هم گفت باشه و چند مین بعد آیو اومد توی ماشین نشست آیو:سلام ببخشید دیر کردم😕 جیمین:سلام اشکالی نداره🍭 بعد از اون هیچ حرفی بین مون در و بدل نشد و..........

خوب تموم شد کیوتاا💕 سعی میکنم پارت های بعدی رو زودتر بزارم⚘ شوما ها هم با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین قشنگام🍭

بابای کیوتام💞