قسمت اشک آوره😭😭😭😭 خدایی تا سه روز بعد از دیدن خواب این قسمت گریه میکردم چون من اینجا بخاطر اتفاقات توی خواب مجبورم صحنه های کشته شدن بعضی از افراد رو به دلیل خشونت زیاد حذف کنم😅دوستان دوستان😨 !!!!! از این پارت به بعد یعنی پارتای ۳۱ تا ۴۰ اسم داستان از زندگی جدید من ، به گذشته زندگی من تغییر پیدا میکنه چون شخصیت اصلیمون کاملا عوض میشه تصمیم گرفتم اسم داستان رو هم عوض کنم ولی بدو نید همه قسمتا بهم ربط دارن از ثانیشون😎
کیم گفت برای پس گرفتن حکومتت🙃 گفتم آها ، واقعا نمیدونم😕 فکر کردن به اینکه همه رو یک نفر کنترول کنم سخته 😕 گفت بدون هر تصمیمی بگیری ما هممون کنارتیم 🙂 لبخند زدم و بعد یه نرده ها تیکه دادم و بعد گفتم کیم تو بهترین برادری هستی که هر کسی میتونه داشته باشه😁 یه لبخند زد و بعد گفت من برای خواهر بزرگم هر کاری میکنم😄 « نمیخوام دوباره یاداوری کنم که کلارا فرزند اول بوده😂 » همونطوری که به نرده ها تیکه دادم که یکدفع......
صدای افتادن یه چیز توی آب میاد😨 بدو بدو میرم طبقه پایین کیم هم پشت سرم میاد تا در همین جایی که استخر بود رو باز میکنم کای هی داشت خودشو از داخل آب میکشید بالا من سریع رفتم و کای رو کشیدم بالا😨 که محکم بغلم کرد و یهو کیم بدو بدو اومد سمتمون و گفت کلارا صبر کن. ...که کای همونطور که منو بغل کرده بود میکشتم توی آب😨 هی میکشیدتم به سمت پایین😨 گفتم کای ولم کن😨 من به سمت بالا شنا میکردم ولی کای میکشیدتم به طرف پایین😨 انقدر دیگه تقلا کردم دیگه بدنم خسته شد و کای کشیدتم تا کف آب😣 و چسبوندم به زمین😣 توی چشمام داشت نگاه میکرد که یهو تغییر شکل میده که میفهمم همون موجودست😨 که اومد و سرش رو اورد کنار زخم گردنم😨 از ترس قدرتم فعال شد ( توی آب😨 ) و یهو انقدر برق توی بدنم تولید شد و منم توی آب بودم از حال رفتم 😖 دیگه نمیدونم چی شد ولی روی همین زمین که کنار استخر بود و کیم بالای سرم با نگرانی بود بیدار شد😳 شروع کردم به صرفه کردن😣 که تونستم نفس بکشم🙂
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
چراااااااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
آره خفن شده باحاله من که خیلی خوشم اومد به تستای منم یه سر بزن
راستی من همسن روکی هستم ۱۰ سالو ۸ ماهمه🤩
این داستان واسه من خوب ؟؟
❤🤩
من انقدر سریال فانتزی دیدم که دیگه مطمئنم کای و کلارا برمیگردن احساس می کنم یه کلکی تو کار این خانواده هست خیلی خوب بود 🖤
عالی بود، آجی میشی بهار جون، ملیکا ۱۳ سال، و فکر کنم اولین داستان میراکلس رو شما نوشتید😉
دوستان حدود ۱ هفته از گذاشتن پنج قسمت اول رمان گذشته زندگی من میگذره ، پس بدونید به زودی قراره منتشر بشه😍
بچه ها یه وبلاگ پیدا کردم توش چندتا عکس از کلارا و کای
اگه میخواین آدرس بدم بگید
بله عزیزم لطفاً آدرسشو بده
چشم هرچی آدرس میدم نظر غیب میشه ولی دیدم یه وبلاگ هست که اون لینک کرده
اسم اون وبلاگ میراکلس بلاگ 🍃
و اون تو قسمت لینکستان به نام باغ انیمه 💐
ممنون عزیزم 😉
خواهش
بهار جون داستانم منتشر شد به نام زندگی جادویی
میدونم نمیگی ولی فقط بگو امکانش هست که کای و کلارا دوباره با داستان برگردن ؟ 🥺🥺🥺🥺
نمیدونم والا😅
عالی بود یک سری به داستان من هم بزنید
Marinette and Adrienne
دوستان من یه چیزی بگم
وقتی میگید که مثلا منم یه داستان دارم... اسم داستانو بگید فکر نکنید من نمیرم بخونم خوشحال هم میشم که داستان های شماهارو میخونم فقط اینکه بیام زیرش بنویسم اسمش چیه تا برسی بشه و تا شما جواب رو بگید به نظرتون زیاد طول نمیکشه وقتی میگید من داستان دارم اسم داستانو بگید منم میرم میخونم😍