زندگی مارینتا ۲ 🥺🙃

خب اینم از قسمت دوم داستان

خب رسیدم به خونه ی آقای اگرست رفتم داخل و منتظر شدم تا آقای اگرست بیاد اقای اگرست اومد آقای اگرست: سلام مارینتا من : سلام آقای اگرست از دیدار شما خوشحالم آقای اگرست: خوب ببین اگه تونستی توی ۱ ساعت یک طرح لباس بزنی و خوب باشه تو طراح لباس های ادرین پسرم می شی اوکی ؟ من : اوکی خب آقای اگرست یه تبلت داد و گفت : بکش خب بعد از ۵۰ دقیقه یه طرح لباس دخترونه زدم

که مدل لباس دو تیکه بود اول یه لباس سفید بود بعد روش یه لباس نصفه روش می اومد که اجری بود و به نظر خودم خیلی قشنگ بود بعد ۱۰ دقیقه آقای اگرست اومد و گفت : طرح خیلی خوبی برای اولین باز زدی آفرین و چند روز بعد من بهت زنگ می زنم که بیای اینجا و طرح لباس ادرین رو بزنی باشه من : مرسی و باشه خوب از خونه آقای اگرست رفتم بیرون و خیلی خوشحال بودم زنگ زدم به دنیز و گفتم بیا بریم زیر برج ایفل قدم بزنیم و اون گفت : اوکی بریم ۱۰ مین دیگه اونجا باش وقتی دنیز اومد ماجرا رو براش تعریف کردم

و گفتم که طراح مد پسر آقای اگرست شدم و اون هم خوشحال بود با هم رفتیم کلی گشتیم و دنیز خرید داشت و خرید کردیم و ساعت ۹ شب رسیدم خونه و از خستگی تا سرم رو روی بالشت گذاشتم خوابم برد صبح داشتم حاظر می شدم برم مدرسه و کیفمو برداشتم و سوار ماشین شدم و رفتم وقتی رسیدم مدرسه دنیز رو دیدم و باهاش سلام کردم و رفتیم داخل کلاس

توی دانشگاه انقدر بهم خوش گذشت که دیگه نگم بعد کلاس رفتیم زنگ تفریح که دیدم یه دختره داره به یه دختره دیگه زور میگه و اذیتش میکنه بعد تریپ غریت و برای برداشتم و رفتم سمتش و گفت : هوی چرا بهش زور میگی بچه دختره : بتو چه مگه تو مفتشی من : اره هم مفتشم هم به من ربط داره دختره : بچه ول کن بابا برو ببینم من : اگه نرم چی میشه دختره : ببین خودت خواستی ها بعد اومد یقمو گرفت و منم یه دونه با مشت زدم توی شکمش حالا خلاصه یکی این می زد دوتا من وسط دعوا ناظم اومد و ما رو از هم جدا کرد خلاصه دو نمره از نمره انظباط کم کرد

بعد دانشگاه رفتم توی پارک قدم بزنم و هوا بخوره به کلم بعد چند دقیقه رفتم جلوی در خونم تا درو باز کردم یه نفر از پشت هلم داد و رفتیم تو و درو بست

خوب پارت دوم هم تموم شد امیدوارم دوست داشته باشید 💙💚