10 اسلاید امتیازی توسط: B.H.R انتشار: 4 سال پیش 461 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
دوستان آخر این پارت با یهو تموم نمیشه😂 کامنتا یادتون نره😂
به همون تیکه که نگاه کردم ( یه تیکه از گردنش ) داشت دیگه به رنگ سرخ در میومد😧 و به شدت درد میکرد 😞 همون موجوده دهنشو اورد به همون سمت و دیگه کلا با دیدن دندوناش زَهرِترک شدم😰 کلی دندون توی دهنش بود ولی نه دندون آدن یه جوری بودن انگاری دندونای کوسه بود😣 اون پسره هرچی کوبید به نرده ها نتونست بیاد داخل ، اون موجوده هم قشنگ یه گاز خیلی خیلی درد ناک با اون دندونای مثل کوسَش از همون نقطه گرفت 😧( همون یه تیکه از گردنشو میگه ) جیغم رفت هوا😖 با صدای پر از درد بهش گفتم یعــنی منظـــورت از غــذا ایــن بود تو خـــون میخـــوری؟😔 همونطوری به کارش ادامه داد و اصلا جوابمو نداد😔 دست خودم نبود باید تغییر شکل میدادم😟 دیگه نمیتونستم این درد رو تحمل کنم😣 تا خواستم تغییر شکل بدم ، دندوناشو از توی بدنم در اورد چند ثانیه نفس گرفت و بعد دوباره همونجا رو گاز گرفت😣
ولی یهو دستاشو گزاشت روی سرش و منو ول کرد حالم خیلی بد بود همونطوری روی زمین افتاده بودم و یهو یه مرد خیلی هیکل گنده اومد داخل و منو بلند کرد و بردتم توی یه اتاق ، خودش رفت بیرون و در رو روم قفل کرد😳 با بیحالی بلند شدم و کوبیدم به در ، که بعد از چند دقیقه طرف با یه جعبه سفید اومد توی اتاق و بازم در رو قفل کرد 😨 آروم رفتم عقب و گفتم نزدیک نیا😖 برو عقب😞 هنوز خونریزی داشتم 😣 گفت از من نترس فقط میخوام کمک کنم🤷♂️ گفتم فقط برو عقب😣 که رسیدم به یه دیوار و اونم اومد جلو دوتا دستاشو به درفم دراز کرد و گرفدتم و نشوندم روی یه صندلی و گفت از جات تکون نخور باید ضد عفونیش کنم بهت زهرش رو تزریغ کرده😔 روی یه دستمال یکم بتادین ریخت و اومد طرفم آروم رپوشمو در اورد ... و دستمال رو گزاشت روی زخمم😣 یکم سوخت و طرف ادامه داد باید چنتا چیز رو توی اینجا به عنوان یک زن یاد بگیری : ۱ـ هرگز خودتو فدا نکن😠 ۲ـ وقتی یه نیمه خوناشامی برای دفاع از خودت توی اینجا هرگز از قدرتات استفاده نکن کلارا نایتینگِل 😠
ترسیدم چون اون از کجا فهمیده بود که اسم من کلاراست و من یه نیمه هستم😨 که دستمال رو برداشت و آروم دستشو گزاشت روی زخمم گفتم هی دستو بکش😨 گفت دارم درمانش میکنم🤦🏻♂️ گفتم توهم؟😨 گفت یکم انگاری توی باغ نیستیا یکم داشت بازم خون میومد که با دستش پاک کرد و خودش خونو از روی دستش خورد و گفت خونت خوشمزه هستش خیلی آدم رو برای تموم کردنش وسوسه میکنه ولی باید جلوی خودمو بگیرم که برای جفتمون مشکل پیش نیاد😑 و بعد یه دستمال نمدار داد دستم و گفت من بهتره برم توهم همینطور الاناست که چند نفر بیاد ازت حالت رو بپرسن و کلید رو داد دستم و رفت بیرون😑 از جام آروم بلند شدم و داخل جعبه رو نگاه کردم کلی باند..... روی زخمم رو با همونا بستم و کا از در اومدم بیرون وحشت کروم😨😂 سه تا پسر جلوی در ایستاده بودن با چشمای گرد شده که یکیشون گفت کمک میخوای؟ مثلا بلندت کنم یا ؟ گفتم نه مرسی خودم میتونم راه برم😅
دومیـگفت پانسمان یا هر چیزی خواستی میتونی بیای توی دفتر من 😅 یه لبخند زدم و گفتم نه ممنونم فکر کنم خودم از پسش بر اومدم😅 ( تو دلم گفتم ماشالله😂🤣 چخبره ) و بازم لبخند و گفتم بازم از همگیتون ممنونم 😅 من یکم حالم بده بهتره یکم تنها باشم😅 و رفتم به طرف دفتر خودم🤦🏻♀️ که یهو یکی منو کشید توی یکی از اتاقا تا سرمو برگردوندم کای بود😨 گفتم کای اینجا چیکار میکنی؟😨 اگه بگیرنت بدبخت میشم😨 گفت صدای دادت رو شنیدم ولی هرچی گشتم پیدات نکردم😣 از شانس خوبمون توی رختکن بودیم و کلی رپوش اونجا بود😌 خیالم راحت شد گفتم کای سریع یکی از اینارو تنت کن گفت چرا ؟ گفتم اینجا سنسور های حرارتی داره ممکنه بفهمن تو هم چشمام رو گرد کردم ( به زبون نیوردم ) کای سریع یکیشونو تنش کرد و بعد محکم بغلم کرد ( دلیلش رو نمیدونستم ) گفت کرد کردم داشتن روت آزمایش میکردن😢
نمیخواستم از دستت بدم😟 بهم قول بده دیگه کار خطرناک نکنی قول بده ! 😟 گفتم سعی میکنم ولی اگه بحث تو وسط باشه باتمام وجودم خطرناک ترین کارارو برای نجاتت انجام میدم کای😢 گفت نه 😢 نباید اینجوری کنی تو باید زنده بمونی نمیخوام دوباره مرگت رو ببینم😢 ( منظور کای رو نفهمیدم ! من که خیلی وقت پیشـمرده بودم چرا کای اینجوری شده 😟 ) گفتم کای منظورت چیه ؟
گفت فقط نمیحوام از دستت بدم😟 لطفا کار خطرناک نکن گفتم باشه من قول میدم ولی اگه بحث تو وسط باشه قولمو میشکنم😞 اینو گفتم و محکم بغلش کردم🙃 و لباشو آروم بوسیدم 😚 گفتم بلند شو ما نباید اینجوری توی این اتاق باشیم ☺️ آروم بلند شد و یه لبخند کوچیک زد و گفت نوبت من بودا! که تورو ببوسم😂 تقلب کردی😂 و کمرم رو گرفت و بردتم پایین و همونجا بوسیدتم☺️😘 که یهو....
که یهو دوباره زخمم درد گرفت😣 کای آروم اوردتم بالا و بعد ازم پرسید چیزی شده تا زخمم رو دیدم 😨 سریع دستاشو گزاشت روی زخمم و یکمش رو درمان کرد گفتم صبر کن کای😣 و دستشو دادم کنار گفتم نباید همشو درمان کنی😣 گفت چرا ؟ اینجوری که خیلی درد میکشی این کار یه از همون موجودات زیر آب هستش که وقتی ماه کامل میشه میان بیرون و کلا هرکسی رو که گاز بگیرن و کارشو تموم نکنن طرف از درد دیگه خودشو میکشه زود باش باید همشو درست کنم گفتم نه ممکنه بخوان چکم کنن بعد هم با ندیدن جای زخم ممکنه بدجور بهم شک کنن گفت ولی زهرشوت خیلی خطرناکه! گفتم یک نفر زهره رو همون موقع خنثی کرد 🙃
گفت کی ؟ گفتم نمیدونم ولی یکی بود درست مثل خودمون 🤩 گفت واقعا که یهو صدای یه زنگ اومد 🤨 که فهمیدیم همون پسره تغییر شکل داده به یه موجود مثل همون یارو 😨 گفتم حالا چی ؟ کای گفت بیا بریم بیرون گفتم من نمیتونم گفت بابا 🤦🏻♂️ از این اتاق بریم بیرون😂 گفتم آها و بعو کای دستم رو گرفت و رفتیم از اتاق بیرون خیلی استرس داشتم چون اگه میفهمیدن که کای خوناشامه و اونو میگرفتن ... حلاصه بدبخت بودیم که یهو یکی دستای من و کای رو بهم با همین دستلند های پلیسی بست و گردنم رو سریع از پشت سر لیسید 😨 سریع برگشتم همون موجوده بود کای رو محکم بغل کردم و با قدرت برقم خودمو از اونجا دور کردم ( کلا با قدرتم به برق خودمو تبدیل کردم و کای و خودم رو از اونجا بدون دیده شدن توی دوربینا از اونجا خارج کردم ) که یهو از وسط خیابون سر در اوردیم😳 کای گفت اینجا کجاست؟ گفتم دقیقا نمیدونم😳 تنها جایی بودش که یادم بود که از اینجا دوره😂 گفت حالا مهم نیست باید برگردیم خونه تا کلا درمانت کنم وگرنه تا عبد دنبالت میگردن😟
گفتم باشه فقط الان دقیقا کجاییم؟ گفتم بهتره اول لباسامونو یجا عوض کنیم خیلی زایه هستیم😂 کای گفت آره راست میگی کای که خیلی راحت رپوش پزشکیش رو در اورد من بودم که فقط نمیتونستم در بیارم😂 پس رفتیم توی یه لباس فروشی و چنتا لباس برای من برداشتیم و حساب کردیم و اومدیم بیرون 😳 کای هم یه عینک زد چون قیافش توی دوربینا افتاده بود😨 حالا مونده بودم با این زنجیر چیکار کنم😨 همه میبیننش کای دستشو کرد توی جیبش و دست منو همونطوری رفت توی جیب کای😂 ولی همونطوری دیگه موندیم گفتم تو میدونی بایو کجا بریم؟ گفت حالا یه کاریش میکنم گه از یکی پرسیدم ببخشید میشه بپرسم اینجا کجاست؟؟😟 به یه زبون دیگه یچی گفت ولی من فقط یه پاریس رو فهمیدم 😳 گفتم ای وای😳 ما الان از لس آنجلس ( آمریکا ) اومدیم فرانسه😳 یکم به دورو برم نگاه کردم پشت سرمون چنتا خیابون اونور تر برج ایفل بود🤐
گفتم همینو کم داشتیم کای گفت به نظرت نمیتونی کاری کنی برگردیم لس آنجلس؟ گفتم نمیدونم سعی کردم نشد🤦🏻♀️ گفتم نظرت چیه یکم توی رمانتیک ترین شهر جهار یه دور کوچیکی بزنیم بعد برگردیم؟ کای گفت باش خوشبختانه ساعت ۶ شب بود و هوا تاریک بود🙃 پس با خیال راحت حرکت کردیم ساعت ۷ رسیدیم دم برج ایفل کلا با سرعت رفتیم توی آخرین طبقه اون بالای بالا و نشستیم🙃 که یکی یهو داد زد شما چجوری اوندید اینجا اینجا خیلی خطرناکه از جامون آروم بلند شدیم و گفتیم از راپله دیگه😅 گفت اونجا که راپله نداره زود باشید بیایید پایین ( مونده بودم چجوری داره به انگلیسی خرف میزد😳 ) آروم اوندیم پایین و بعد یهو دست راست منو گرفت و کشید به طرف خودش کای یهو منو کشید به طرف خودش جوری محکم کشید که از بالای برج نزدیک بود پرت بشیم😅 یارو یهو یه چراغ قوه از ت ی جیبش در اورد و صورت منو گرفت توی دستش گفت شما دوتا مشکوکید😠
مخصوصا وقتی دستاتون بهم وصله😠 که یهو کای دست یارو رو جوری از صورت من جدا کرد که مچ دست یارو شکست ولی دوباره دست یارو ترمیم شد کای گفت کلارا بدو 😨 این یارو آدم نیست😨 یهو چرخید و محکم بغلم کرد و باهم از بالای برج خودمونو انداختیم پایین (( خیلی بلند پریدیم که به سمت یکی از ساختمونا پریدیم )) که افتادیم روی بالاپشتبوم یکی از ساختمونا من درد شدیدی روی مچ پام احساس کردم گفتم آههه😣 کای سریع بلندم کرد و گفت الان نمیتونم😟 و بدو بدو ممو توی بغلش کرفت با با تمام سرعتش دوید انگاری مچ پام پیچ خورده بود😣 و دست سمت راست کای هم فکر کنم ضربه دیده بود😣 خیلی سریع کای رو بغل کردم و برای برگشتنمون از تمام قدرتم استفاده کردم🙃 و وقتی برگشتیم ....
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود
سلام داستانت خیلی خوبه من دنبال می کنم اما یهویی قطع کردی خیلی بد جایی بود😭
عالی بود من عاشق داستاناتم کلا داستانتو اول داستانی بود که دنبالش میکردم😁اگه دوست داشتی رمان منم بخون اونم خون اشامیه😀
بهار جون توروخدا میراکلس رو ادامه بده😭 همه تست های میراکلس تستچی مسخره ان زندگی کارمن رو ادامه بده خو حداقل
عالی بود 💝💝🎋
عالی بود
یک سری به داستان های من هم بزنید
تازه قرار هست یک شخصیت جدید بیاید
و قرار آدرین شرور بشه 😱😱
دیگه خلاصه داستان نمیگم
برید ببیند
عالی بود.بهار میشه Miraculous هم فصل دو رو بسازی.
بخوام بسازم میشه فصل ۹ 😂
فکر کنم سکته رو نزدیک بود بکنم😂💔
ولی دستمال کاغذیم نبدانم چرا تمام شد😂
عاشقش شدم ممنون از داستانت منتظرم 😊
عزیز دلم لطف کن فصل دوم میراکلس رو بزار تو با میراکلس معروف شدی بس ادامه بده