10 اسلاید چند گزینه ای توسط: نورا انتشار: 4 سال پیش 241 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همه این قسمت هیجان انگیز و خیلی اتفاقات نیمه داره افراد زیر نه سال نخونند چون ممکنه یکم ازرده بشن
جواددددد جواددددد جوااااد☺
جواد:هومممم بزا بخوابم عمو😴
...:میخوام نخای پاشو جواد پاشو برو دنبال سربازیت نمیری خودم بشم فرماندت😊 جواد: نه نه مرسی عمو کریم😆😆😅😅😵
از زبان جواد: پاشدم سریع برم دنبال کارای سربازی وگرنه عمو کریم اینجارو سرباز خونه میکنه😑
رفتم سر لبتاب برم تو سایت دیدم سربازی برای کسایی مثل من 3 ماهه ثبت نام کردم ساکمو بستم که فردا برم ببینم چیمیشه شب خوابیدم راستی موهای منکه همینجوری کوتاهه بازم کوتا کنم😐.؟؟ نه فک نکنم 😑 داشتم با خودم اختلال میکردم که یهو صدای جیغ داد از تو خانه مهر میاد😱
رحیممممممم رحیممممممم بارااان بااارااننننننن اتیشششش😱😱😱😱 جواد: یا خدا اتیش رحیم .... بارااان کجانن؟؟؟؟؟😨 عمو کریم: تو اتیشن 😭 جواد: وای اتشنشانی کی میاد؟ گفت ده دقیقه دیگه😢
جواد: چی؟ تا ده دقیقه دیگه که اینه جزقاله شدن😡
دور برو نگاه کردم یه سطل اب رو خودم خالی کردم. صندلی برداشتم درو شیکوندم رفتم تو اتاق 😡
عموکریم: جواددد😢 نرووو😱
از زبان جواد: دود رفته بود تو چشم چند دقیقه چشامو بستم بدتر نشه ناگهان خوردم زمین شیشه رفت کف دستم یه تیکه تو دستم بقیش بیرون دستم بود😩 داشت خونریزی میکرد رفتم اونور تر رحیم باران رو بکشم بیرون دیدم اون دوتا همو بغل کردن یه گوش کز کردن داشتن میلرزیدن😢 رفتم رحیم باران رو بغل کردم اوردم بیرون بهو یه تیکه اهن از تختای خورد تو سرم خوردم زمین دستمم
رفت رو اتیش اکسیژن نداشتم صدای جیغ مربی های زن پرورشگاه صدای اقای همت صدای اتشنشانی گریه های بچه ها تو گوشم سرمو بردم بالا خون سرم روی چشام صورتم اومده بود بود چشام بسته شد اتش بیشتر شده بود یه هو یه نفر منو کشید بیرون
نفهمیدم چیشد چشامو وا کردم دیدم دکتر توفیقی همه بالا سرمن چشام خود به خود بسته شد
چهار ساعت بعد...... جواد جواد😢
چشاتو وا کن😢 بیمارستانیم😭
از زبان جواد: صدای عمو محمد میومد چشام به زور وا میشد تمام بدنم درد میکرد
عمو محمد: دیدی تلافیش درااومد😂 یادته چه اتیشی تو خانه خورشید ار انداختی😋 گفتم: اره یادمه صدای پرستار: اقا لطفا زیاد با بیمار حرف نزنید عمو محمد: باشه الان میرم فقط جواد خیلی خوش به حالته .. چطور؟ .... اخه اون دختره کیه مرضیهس راضیهس چیه داره واست ابغوره میگیره😃
گفتم: عه؟ گفت: اره😆 صدای پرستار: اقا لطفا بفرماییید بیرون😡
گفتم: عمو شما برو نرین یه فس کتک به بیمار همراه میزنه😂
گفت باشه😂
عمو رفت خسته بودم خوابیدم صدای نیمه کتک مانند داشت صدام میزد.... اقا پاشو مرخصی😠
خانم منکه همین دو ساعت پیش اومدم بیمارستان😐 گفت: بله میدونم زخم شمشیر که نخوردین😑
گفتم چشم😐 پاشدم لباسمو پوشیدم رفتم خانه مهر نه رحیم بود نه باران 😐 هنوزم دلیل اتیش سوزی معلوم نشده بود رفتم تویه خوابگاه اقایان خوابیدم صبح پاشدم خواستم برم پایین از اونجای که عینکم شکسته بود نمیدونم چیشد پام رفت روی یه عروسک از پله سر خوردم ..... تق توق ای!!! تخ تق توق نقش زمین شدم😐 اییییی😯😯 خوبه هفش دتا بخیه خوردما😓 یهو چشم به به مرضیه خانم رسید بالا سرم بنده خدا تو شک بود😂
عم...... مهندس خوبین؟
گفتم: بله بله خوبم
...سوپ براتون بختم اوردم😐
گفتم مرسی..... یه کمک میکنید؟
....اعا بله 😂
پاشدم با بدبختی رفتیم تو اشپز خونه 😂 داشتم چایی میخوردم یه بوی تندی میومد کنجکاو شدن دیدم بوی از توی قابلمه سوپ مرضیه خانم میاد😈 رفتم سرش یه قاشق ازش بخورم یه قاشق خوردم..... عهههههههه تندهههه😲😲🍜🍜🍜
رفتم سر جام نشستم هنوز داشتم از داخل اتیش میگرفتم😰 مرضیه خانم اومد تو اشپز خونه رحیم بارانم همراهش نگران بچه ها بودم طفلیا اتیش نگیرین😂😐 مرضیه خانم یه کاسه گذاشت جلوم تو دوراهی بودم که بخورم نخورم بخورم که باز میرم تو کما نخورم دلش میشکنه برا همین با محاسبات ریاضی و فزیک تصمیم گرفتم که بخورم😆 تا ته سوپو خوردم داشتم میترکیدم رحیم باران یه نگاه به من یه نگاه به مرضیه خانم یه نگاه به سوپ😐 اونا هم همون کار منو پیش گرفتن😂
مرضیه خانم یه ملاقه پلاستیکی توی قابلمه که سوپ بود گذاشته بود بعد یادش رفت برش داره دید من سوپو تا تهش خوردم یه کاسه دیگه میخواست برام بکشه دیدم اون گودی ملاقه اس بس اون سوپه تند بود از شدت تندی ملاقه ذوب شده بود سوپ سیاه سیاه😂😂😂😂😂😂
خودش فهمیدی بود چه بلایی سر منو بقیه اورده بوده😂
رفتم تو حیاط داشتم فکر میکردم که یکم خنک شم معدم داشت از شدت تندی سوپ میسوخت😐
راستی صبح باید میفرتم دنبال سربازی داشتم خودمو محاکمه میکردم که عمو گفت اقا جواد من رفتم دنبال کارای سربازیت و مئاف نامتو گرفتم چون نخبه بودی نمیخواد بری سر بازی☺ جواد: واقعا مرسی عمو😆گفت: خواهش میکنم قابلی نداشت😊 یهو گوشیم زنگ خورد... برداشتم گفتم بله؟ شماره ناشناس بود گفت: (خیلی خوش شانسی پسر جون تو اتیشی که برات راه انداختم فک میکردم کلکت کنده شده باشه ولی باز ارزششو داشت که دوتا بچه رو به پای مرگ بکشونم!
بپا بازم اتیش دارم برات یهو دیدی اونی که دوسش داریم قربانی میشه)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
اسم منم نوراس😄
عالی بود 😍❤️
خیلی خوب بود نورا خانم ولی یک چیزی میگم فقط از روی نقد و انتقاد به دل نگیر به نظر من جواد اگه خیلی هم عاشق مرضیه بشه انقدر زایه بازی در نمیاره اخه اصلا به روحیه جواد نمیخوره خلاصه به دل نگیر
فردا پس فردا منتشر میشه
عالیی
سلام مرسی از پاسخ هاتون خیلی خوشحال شدم پارت بعدی رو براتون میزارم😍
زایع زایع هست جواد مرضیه را دوست داره
ادامه را بزار من مردم از خنده و رمانتیکی این داستانت و یک چیز دیگر اون بعضافه 18 را بردار من 12 سالمه از اول تا آخرش مردم از خنده