
سلام سلام به همه گی دوستان شرمنده تستام دیر منتشر شد😃 خبببب بریم سراغ داستان😉
بابا رو قیافه خشمگین دیدم😮 سلام کردم گفت: مرضیه خانم کجا بودی😡 گفتم: رفته بودم دانشگاه بعدش رفتم کافی شاپ با سپیده قرار درسی داشتیم گفت: مطمعنی با سپیده خانم بوده؟ گفتم.. خب.. اره خب😆 به نگا بهم کرد گفت: مطمعنی😒 گفتم اره😐 گفتم چطور؟؟ گفتم : بابا چیشده سوال پیچم میکنید؟ گفت: هیچی😒 فقط محض اطلاعت داشتم تو همون کافی شاپ مورف یه قرار کاری داشتم که شما هم اونجا بودی و با جواد جوادی حرف میزدی😠
مرضیه:😨😨😨😨😨 دکتر توفیقی:😤😤😤😤😤😤😤 گفتم: خب حالا چیشده داشتم باهاش حرف میزدم گفت : راجب چی! گفتم: هر چی گفت: دوست ندادم دخترم بایه عقده ایی بگرده گفتم: چی؟؟؟؟😳😳😳 گفت: همون شب که جنابالی داشتی از خانه مهر بر میگشتی تو راه بودم رسیدم خانه ی مهر گفتم میدونم😡 گفت: همون اول که جوادو دیدم فک کردم میتونه همسر خوبی برای دخترم باشه ولی وقتی دیدم هنوز داره با مومو حرف میزنه فهمیدم دلش پیش اون گیره!
گفتم: چی؟😢😢 گفت همون که شنیدی😢😡😭 گفتم: سوئه تفاهمه😢 نه😭😭😭😭 رفتم توی اتاقم کیف گوشیو انداختم زمین😢 بغضم گرفته بود😢 جواد چطور میتونست از من خاستگاری کرنه ولی با اون دختره رابطه داشته باشه؟؟؟؟ ( فک میکنم فهمیده باشید جواد واسه چی دیشب دیر خوابیده بود!)
از زبان جواد: خدایا من که این مژگانو ول کردم رفتم سراغ کسی که عاشقمه چرا باز مژگان افتاده رو در لج؟؟ اونکه عاشقم نبود! چرا دیشب بهم زنگ زد😧 زنگ زد دوباره منو انداخت تو دوراهی 😫 یهو رحیم اومد: عمو جواددددد عمو جوادددددد هول شدم گفتم: چیشده باز😑 رحیم: عمو دیشب که داشتی با تلفن حرف میزدین بابای خاله مرضیه شمارو دید بعد با ناراحتی رفت😐 جواد:😢😢😢😢😢😢😢😢😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😷😷😷😷😷😷وای خداااااااااا سا توبهههه
جواد: خدایا بیچاره نشم خودش هنریه 😢😢😢 زنگ زدم به دکتر توفیقی برنداشت دوباره زنگ زدم بر نداشت😢😡 زنگ زدم مسعود: مسعود برداشت گفت: هووووممم😑😑😑😑 گفتم کوفت مسعود بیچاره شدم منننن😜😵😵 گفت: باز چه گندی بالا اوردی😕😥😩
ماجرا رو واسش گفتم: گفت اوه فکنم خیلی قاراش میش بوده😐 گفتم: اره خیلی بد بوده حالا چیکا کنم سوئه تفاهمه بزرگ نشه؟ گفت نمیدونم ولی جواد فک نکنم دکتر توفیقی همچین ادمی باشه هاااا گفتم: اره گفت: به مرضیه خانم زنگ بزن درست شه😄 مرضیه خانم دختر عاقلیه گفتم اوکی قط کردم به مرضیه خانم زنگ زدم بر نداشت نزدیک بیست بار زدم ور نداشت دیدم خودش بهم زنگ زده😑 گفت: عمرتون😒 گفتم: ..... سلام خوبید؟؟؟ گفت بلعه خوبم😒
بعد قعط کرد😐 دیگه نمیدونستم چیبگم😢 زنگ زدم به زهرا خانم همسر دکتر توفیقی جواب داد گفت: سلام اقا جواد خوبی پسرم؟ گفتم : بله خوبم مرسی دکتر مرضیه خانوم خوبن؟ گفت بله پسرم☺ گفتم: خانم توفیقی میخواستم یه چیزی بگم بگو واسش گفتم گفتش اهان که اینطور پریشب فهمیدم دکتر پریشونه حالا پدر دخترو از سوئه تفاهم در میارم😅
خدا حافظی کردم و خیالم راحت شد همه چی درست شده😀 از زبان دکتر توفیقی: اذانو گفتن داشتم وضو میگرفتم که دیدم زهرا خانم بایه سینی چایی اومد تو حیاط☺ سلام کردم گفت: میخوام باهات حرف بزنم صادق گفتم به گوشم😁 گفت : صادق تو چند سالت بود اومدی خواستگاری؟ گفتم: ۲۴ گفتم: خب مرضیه چند سالشه؟ گفتم۲۳ ایناگفت مهندس جوادی چن؟ گفتم۲۴ گفت: فک نمیکنی اقا جواد مرضیه مثل جوونیای منو توعن؟ گفتم چرا چطور گفت: مهندس جوادی زنگ زد بهم: درباره اون سوئه تفاهم حرف زد . خلاصه گفتو گفتو گفت که راضی شدم حسابی😆😅
نمازمو خوندم رفتم تو خونه که بخوابم شبش به جواد یه پیام دادم که رفع خشم بشه با مرضیه هم حرف زدم که یکم بیشتر با جواد باشه اینا خوابیدم: از زبان جواد: مسواک زدم که بخوبم اس ام اس واسم اومده دکتر توفیقی بود جوابشو دادم بعد مرضیه خانوم زنگ زد: سلام خوبین مهندس ببخشید دیشب بد برخود کردم😅 گفتم سلام نه ایرادی نداره😆 گفت: شبتون بخیر منم : بای بای کردم☺
خوابیدم قبلش داشتم به اینده کار زندگی سربازی اینا فک میکردم مدرکو که گرفتم یه دوسال سربازی و و.... راستی منکه عینیکم پس میتونم مئاف شم و دو ماه برم سربازی💝💝💝💝💝 سربازی حل شد میتونم مئاف شم حالا کار چی تو وصال که عمرا برم کار کنم اعصاب کرمای تینوشو ندادم من😑 میتونم برم اداره مبارزه با ساییبری اینا پرونده طلایی هم پیش اونا امسال دکتر توفیقی دارم یه مدت اونجا کار میکنم که تجربه بدست بیارم و خونه! خونه که باید ببینم دلار چیشد😑😑😑 خلاصه خوابیدم که فردا برم دنبال سربازی اینا😟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی هستی... خیلی خوب بود کیف کردم🤣
پارت بعدییییی😁😁😁😁
سلام مرسی از نظراتون من این داستانو از خودم نوشتم چون همینجوری وقتی فصل سه تموم شد خودم به جای کارگردان برنامه داشتم😂 خیال پردازی اینا دیگه برداشتم خودمو تخلیه کردم رو تستچی😁
😐 این چه سمی بود دیگه 😂
ولی دمت گرم باحال بود
یک سوالدارم سازنده محترم
این داستان واقعی یا از خودت نوشتی
لطفا جواب بده زودتر ممنون
عجب داستان جالبی.
من معمولا داستان های داخل تست چی رو نمیخونم ولی کنجکاو شدم اینو حتما بخونم.
پس همراهان نویسنده تا آخر آخرش(^^)