(Miraculous.4(part4

سلام من اومدم با پارت ۴ از داستان میراکلس

صبح از زبان ادرین : صبح بیدار شدم دیدم پلگ بیدار گفتم سلام پلگ اونم گفت سلام قیافش ناراحت بود گفتم چیه چی شده گفت خیالت راحت شد فهمیدی مرینت لیدی باگه گفتم پلگ قول میدم حتی به مرینت هم نگم گفت قول گفتم قول قول بعد رفتم صبحانه خوردم و اومدم تو اتاق کیفم رو برداشتم و رفتم مدرسه دیدم مرینت هم اومد داشت میدویید که خورد به من و داشت می افتاد که من گرفتمش گفتم سلام گفت سللللاااام

ادرین : گفتم چیه مرینت چرا دوباره به پته پته افتادی 😅 گفت نمی دونم دیدم باز سرخ شده گفتم مرینت چرا دوباره سرخ شدی گفت اخه هنوز باور نمی کنم که تو منو دوست داری گفتم مرینت من تورو دوست ندارم من ع.ا.ش.ق.ت.م. گفت نمی دونم اما واقعا باورش برام سخته بعد نزدیک شدم و ب.و.س.ی.د.م.ش. دیدم مثل گوجه سرخ شده گفتم مرینت بیا بریم سر کلاس بعد دستش و گرفتم و باهم رفتیم تو کلاس زنگ تفریح خورد و دیدم از اول صبح تا الان هنوز مرینت سرخه که رفتم پیشش گفتم مرینت با من راحت باش ان قدر سرخ شده بود که ناراحت شدم گفتم مرینت خواهش میکنم سرخ نشو من تو رو دوست دارم و گفت باشه ولی باز هم سرخ بود بعد یک صدا تو مدرسه اومد دیدم یکی شرور شده مرینت سریع گفت ادرین ببخشید من باید برم سرویس بهداشتی گفتم باشه منم رفتم یک جا تبدیل شدم دیدم کاگامی شرور شده و لیدی باگ اومد و گفت کاگامی خودتو کنترل کن من رفتم جلو گفتم سلام بانوی من اون هم گفت سلام کت نوار بهش گفتم دیگه بهم نمی گی پیشی گفتم الان وقت این حرف ها نیست گفتم چرا من تورو دوست دارم ولی تو من رو دوست نداری ؟ گفت من بالاخره به ع.ش.ق.م. رسیدم و گفتم مواظب باش لیدی باگ بعد یک تیر خورد به لیدی باگ و افتاد رو زمین و خسته کننده (کاگامی که شرور شده بود ) گفت حالا نوبت تو هست کت نوار گفتم تو با لیدی باگ چیکار کردی گفت من کاری نکردم خودت باهاش جر و بحث کردی منم کسایی که باهم دعواکنن رو بهشون تیر پرت میکنن که اگر تیر بخوره اون برای همیشه فلج می شه گفتم

نه بانوی من ببخشید من از قصد نکردم لیدی باگ گفت کت نوار من به خاطر ت دیگه نمی تونم روی پا هام وایسم گفتم کتاکلیزم و به سختی شکست دادم و اکوما رو به سختی لیدی باگ گرفت و داشت گریه میکرد من با خودم گفتم چرا من که میدونستم لیدی باگ مرینته چرا باهاش دعوا کردم بعد لیدی باگ گفت کت نوار تو چرا با من اینجوری میکنی برو خدا رو شکر کن که من قبل از اینکه تو بیای گفتم گردونه ی خوش شانسی (دوستان ببخشید اسم انگلیسی شو یادم رفته 😔) بعد گفت کفشدوزک معجزه اسا و بعد رفتم بقلش کردم و گفتم ببخشید بانوی من گفت ولم کن کت نوار تو همیشه باعث این کارا میشی خیلی از دستت ناراحتم و رفت با خودم گفتم اگه لیدی باگ بفهمه من کت نوار هستم دیگه از من بدش میاد

از زبان مرینت : داشتم گریه میکردم با خودم و رفتم مدرسه دیدم ادرین اومد پیشم و گفت مرینت عزیزم چی شده گفتم چیزه مهمی نیست الیا هم اومد و گفت چی شده منم گفتم هیچی بعد ادرین من بقل کرد گفت بیا باهم بریم بستنی بخوریم میایی؟ گفتم ممنون ولی حالم خوب نیست و سریع رفتم خونه و رو تختم گریه کردم از زبان ادرین :

دیدم مرینت رفت و خواستم برم دنبالش که محافظم اومد دنبالم و رفتم خونه رفتم تو اتاق و به پلگ گفتم ای کاش هویت لیدی باگ رو نمی فهمیدم پلگ گفت اگر استاد فو بود میشد که هویت لیدی باگ رو یادت بره گفتم باید به مرینت بگم که من کت نوار هستم پلگ گفت نه خیر نباید بگی گفتم باشه پس الان به مرینت زنگ میزنم بهش میگم بیاد باهم بریم بستنی بخوریم پلگ گفت پس بابا تو چیکار میکنی گفتم راست میگی ها نمیدونم الان بهش میگم شاید قبول کرد

رفتم و پدرم گفتم : سلام پدر میشه ازتون یک در خواست بکنم گفت بگو گفتم خواهش میکنم بزارید با دوستم برم بیرون گفت نمیشه گفتم خواهش میکنم همین یکبار گفت فقط همین یکبار اونم با محافظ میری گفتم ممنون و به مرینت زنگ زدم گفتم میای بریم؟ بستنی بخوریم لطفا گفت باشه و رفتم دنبالش بعد رفتیم بستنی آندره خوردیم و با مرینت حرف زدم

مرینت: گفتم ادرین من تورو خیلی دوست دارم ادرین گفت من همینطور بعد ادرین منو ب.و.س.ی.د.گفتم لطفا پیشم بمون گفت من همیشه پیشت میمونم مرینت گفتم ممنون و ادرین منو رسوند خانه و گفت فردا میبینمت منم گفتم همینطور رفتم خونه تیکی اومد گفت مرینت یادت که نرفته پس فردا باید بری لندن گفتم اوی وای کل کلاس میان که یعنی ادرین هم میاد یعنی امید وارم پس باید وسایل ها مو جمع کنم

فردا صبح از زبان مرینت : از خواب بیدار شدم لباس پوشیدم و مو ها مو باز گذاشتم و رفتم مدرسه دیدم ادرین اونجا وایستاده و منم پریدم بغلش لایلا و کاگامی و کلوبی من و تو بغل ادرین دیدن و گفتن مسخرس

ممنون دوستان ببخشید یکم خسته شدم ببخشید کم بود تا پارت بعد خدانگهدار

لطفا نظر بدید خدانگهدار 😅🖐🖐🖐