
سلام دوستان ببخشید دیر شد خیلی سرم شلوغه ولی دیگه گفتم باید بنویسم
از زبان مرینت: ادرین من دیگه باید برم خونه چون فردا باید بریم آلمان گفت باشه عزیزم منم فردا دم در مدرسه میبینمت گفتم باشه و رفتم خونه به مامانم و بابام سلام دادم و گفتم من میرم بالا تا وسایلامو برای فردا آماده کنم اونها هم گفتن باشه و رفتم تیکی اومد و گفت مرینت میگم حالا که تو ادرین میخوایین ا.ز.د.و.ا.ج. کنید میشه برای منو و پلگ هم یک مراسم ریزه میزه بگیرید که من گفتم چی ! مگه تو اونو دوست داری گفت اره خواب خیلی دوست دارم اون هم همینطور بعد من فکر کردم که کی مراسم بگیریم ک چجوری که یکدفعه گفتم :
باشه پس ۲ماه بعد بعد مراسم منو و ادرین برای شما هم مراسم میگیریم نظرت چیه گفت عالیه ممنون و بعد وسایلمو آماده کردم و که یکدفعه یکی گفت جیغغغغ و من ترسیدم و از جا پریدم که دیدم ماریسا بود و گفتم چی شده گفت هیچی فقط اومدم باهات شوخی کنم گفتم وایی نزدیک بود قلبم بیاد تو دهنم گفت ببخشید ولی میگم حال ادرین جونت چطور بود گفتم منظورت از ادرین جون چیه گفت خواب یعنی تو و ادرین میخوایین عروسی کنید ولی من هیچی گفتم ای بابا چی شده لوکا چیزی گفته بهت گفت بله لوکا گفت من نمی خوام فعلا ا.ز.د.و.ا.ج کنم گفتم چه خوب گفت
چیییی 😡من لوکا رو دوست دارم ولی الان چیکار کنم گفتم هیچی ولش کن گفت همه خواهر دارن ما هم خواهر داریم و بعد رفت من گفتم وایسا ببخشید ولی اون رفت منم خوابیدم که صبح زود از خواب بلندشم و دیدم مریک داره مخفیانه میره پایین منم دنبالش کردم دیدم رفت پیش یک کسی و نمی شناختمش و مریک گفت چی شد اوردی اون پسره گفت اره بابا بیا ولی دیگه انقدر بازی نکن میدونم فردا باید بری آلمان ولی به چشمات استراحت بده گفت باشه و من گفتم وایی مریک چقدر واسه مسابقات آلمان داره سخت میگیره که منم رفتم و خوابیدم
صبح از زبان مرینت: بیدار شدم و با مریک و ماریسا که حتی به من سلام هم نکرد رفتیم دم مدرسه الیا رو دیدم و گفت سلام مرینت حالت خوبه گفتم سلام آره ممنون گفت چه خبر از ادرین گفتم نه نه هیچی همچی ردیفه گفت باشه ولی من میدونم یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست گفتم بیا بریم سوار شیم که دیدم ادرین هم اومد و گفت سلام مرینت حالت خوبه گفتم سلام آره ممنون و بعد دست منو گرفت و باهم رفتیم نشستیم مریک و مکس هم پیش هم نشستن و رفتیم فرودگاه داشتیم سوار هواپیما میشدیم که دیدم
لایلا اومد و گفت سلام به همه ببخشید دیر کردم گفتم ای بابا این دیگه چرا ؟ادرین گفت نترس بانو من نمی زارم هیچ اتفاقی برات بی افته منم گفتم ممنون ادرین و بعد ادرین به من نزدیک شد و همو ب.و.س.ی.د.ی.م من احساس آرامش میکردم که لایلا گفت ببخشید ولی هواپیما داره میره ها گفتم ای بابا نگذاشت یک لحظه با ادرین باشم ادرین گفت لایلا لطفا تو کارای ما دخالت نکن گفت باشه و رفت منم به ادرین گفتم من میراکلس های طاووس و پروانه رو آوردم ادرین گفت برای چی گفتم توی آلمان ابر قهرمان ها فقط ۳ تا هستن و گفتم زیاد اونجا ج.ن.ا.ی.ت. هست گفت باشه ولی مواظب باش گفتم باشه و
بعد رفتیم سوار هواپیما شدیم و تا سوار شدیم دیدم مریک روی صندلیش خوابیده و من گفتم ای مریک شیطون وقتی تا صبح بازی کنی همین میشه دیگه بعد منو ادرین زدیم زیر خنده و رفتیم سر جامون نشستیم من سرمو گذاشتم روی شونه ادرین ادرین هم گفت همیشه باهاتم حتی در سخترین لحظات زندگی منم گفتم عشقم امید وارم همیشه باهام بمونیم و گفت تا پای م.ر.گ هم باهات هستم بعد همو ب.و.س.ی.د.ی.م و بعد نیم ساعت از هم جدا شدیم و من خوابم برد و روی شونه ادرین سرم و گذاشتم و خوابیدم بعد ۲ ساعت رسیدیم و ادرین گفت
بانو جان ببخشید مزاحم خواب عمیقتون شدم ولی باید پیاده شیم گفتم چی باشه باشه و مکس اومد و گفت مرینت مریک بیدار نمیشه گفتم وایی خدا خیلی طول می کشه تا بیدار بشه ولی گفتم من میدونم چیکار باید بکنم مکس لطفا یک سیدی بازی به من بده گفت باشه و بیا من گرفتم گفتم یک دسته بازی هم بده اونم داد و من دسته بازی رو روشن کردم و سدی هم گذاشتم جلوی دماغ مریک مریک بیدار شد گفت گیم کو گیم بعد همه با هم خندیدم و گفتم بیدار شو باید بریم و بعد همه باهم راه افتادیم به سمت هتل
از هواپیما پیاده شده بودیم قرار شد همه باهم بریم هتل وسایلامون رو بزاریم و بعد بریم بیرون من رفتم اتاق بگیرم خدا رو شکر با ادرین افتادم ولی یک لحظه دیدم نوشته لایلا گفتم این فاجعست که ادرین گفت مرینت نگران نباش تا من هستم هیچ غمی نداشته باش گفتم ممنون و بعد دیدم که ماریسا هم با ما هست گفتم باز خوب شد ولی اون با من قهره ادرین گفت بسپار به من گفتم باشه و رفتیم وسایلامونو گذاشتیم تو اتاق و رفتیم بیرون ولی لایلا گفت من خسته هستم و میمونم تو هتل خانم بوستیه گفت باشه و بعد رفتیم بیرون از زبان لایلا : از این بهتر نمیشه حالا بزار ببینم مرینت دوپن چنگ چی داره؟ همه ی کیفشو گشتم اما هیچی نبود که یک دفعه چشمم خورد به دوتا سنجاق سینه که تو زیپش بود رو برداشتم دیدم که ؟!
ببخشید بچه ها جای حساس کات کردم ببخشید که این پارت خیلی کم بود ولی قسمت بعد هیجانی تر هست بازم معذرت میخوام که دیر نوشتم واقعا سرم شلوغه و نمیتونم زیاد بنویسم
با عذر خواهی فراوان از شما خداحافظی میکنم . خداحافظ تا پارت بعد 😔👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوستان من دیگه در این اکانتم نمی خوام داستان بنویسم و میخوام با یک اکانت دیگه وارد شم و بنویسم اسمم هم Alireza💚 هست لطفا سرچ کنید و داستان جدیدم هم میراکلس فصل ۴ قسمت هست و هنوز منتشر نشده ممنون
آفرین ادامه بده😗😗❤️
ببینم پسری یا دختر 🤔چون بوس فرستادم میگم
بچه ها پارت ۱۳ هی عدم تایید میشه و باید بگم دیگه تا چند وقت نمی تونم بنویسم