
سلام سلام😍 بچه ها لطفا لطفا حمایت کنید 🙏🙏🙏🙏🙏 دیگه واقعا میگم حمایت نکنید پارت بعد رو نمیزارم 😢 لایک و فالو بیانتون نره ❤❤
که یهو هر دوتاشون باهم گفتن : یه فکری به سرم زد که هر ۳ تامون از این حرف که هم زمان گفتن خندمون گرفت جیمین گفت : چیه نوبت نوبتی بگید تهیونگ گفت:به نظرم اول با ا/ت قرار بزار و بهش اعتراف کن جانگ کوک گفت : بعد از اینکه عاشقت شد ازش اون راز و بپرس جیمین با تعجب گفت : حالا دقیقا الان دارید کیو میگید که اینکارارو بکنه؟؟! جانگ کوک و تهیونگ همزمان باهم گفتن : خنگه خودت دیگه جیمین گفت : چی ؟!چیییییییی؟؟! من برم بگم عاشقتم بعد بگم دوسم داشته باش بعد بگم بیا قرار بزاریم بعد بگم رازت چیه مگه دیونهم !! تهیونگ گفت : خنگ خدا برو بگو عاشقت شدم میشه با هم قرار بزاریم جانگ کوک گفت : اره بعد از چند دفعه قرار گذاشتن وقتی که کلا فهمیدی که عاشقت شده بهش بگو رازی داری که از من مخفی کرده باشی
تهیونگ گفت : بعد اونم یکم فکر مکنه و دادام هم به خواسته خودت میرسی هم اون رازو میفهمی جیمین گفت : خوب اگر عاشقم نشه چی جانگ کوک نگاهی به تهیونگ کرد و گفت : کیه که عاشقت نباشه جیمین گفت : الان داری با من حرف میزی یا با تهیونگ جانگ کوک گفت : با تو دیگه فقط یه لحظه ناراحت شدم به تهیونگ نگاه کردم جیمین گفت : وا چرا ؟؟ جانگ کوک گفت :ما کی انقدر بزرگ شدیم که داریم واسه قرارو عشقو عاشقی فکر میکنیم ها ؟؟! جیمین گفت : اره والا خودمم تعجب که ما چرا انقدر زود بزرگ شدیم جانگ کوک گفت : میاید اینجا .........
که یهو کوک تهیونگ و جیمین و در اغوش گرفت و گفت فکرای منفیو بریزید بیرون به چیزای خوب فکر کنید جیمین ما میتونیم تو از پسش بر میای ما بهت کمک میکنیم بعد محکم تر در اغوششون گرفت
(از دید ا/ت ) وسایلو جمع کردم راه افتادم به سمت خونه که داخل مسیر نزدیک خونه بودم که جنی و فیلیکس و هیونجون و دیدم دویدم به سمتشواوناهم اومدن سمتن و گفتن : سلام خوبی ا/ت گفت:اره شما خوبی جنی گفت :اره فیلیکس گفت : امروز چطور بود؟؟ ا/ت گفت : داستانی بود واسه خودش بریم تو واستون تعریف میکنم راستی چرا نرفتید تو جنی تو که کیلید خونهرو داری چرا نرفید داخل تا من بیام ؟؟ هیونجین گفت : ماهم تازه رسیدیم والا تو سرعتت بیشتر از ماعه تا رسیدیم امدیم زنگ درو بزنیم دیدم داری میای سمت خونه ا/ت گفت : وای خوب بیاید برید تو دیگه منتظر چی هستید امشبم من خودم همه کارارو میکنم و اینکه امشبم همتون باید بمونید خونه من نه هم نباشه
فیلیکس گفت : وا مگه میشه دوتا دختر دوتا پسر داخل یه خونه باشن ما فقط دوستیم یادت نمیاد هیونجینم حرف ا/ت رو تعید کرد ا/ت گفت : چه اشکالی داره ما از بچگی کنار هم بودیم و هر شب پیش هم میخوابیدیم اگر یادتون بیاد فیلیکس گفت : الان بزرگ شدیماااا!؟!؟ ا/ت گفت : حرف نباشه هر دوتاتون میدونید که مثل برادرای من میمونید و من خیلی دوستون دارم به اعنوان برادرام باید هر شب کنارم بخوابید نه اینکه ۱۰ سال یک بار کنارم بخوابید فیلیکس گفت : تو هم مثل ابجی من میمونی و من ۱۰۰۰۰ بیشتر از تو تورو دوست دارم ولی نمیشه که :ذهن فیلیکس : اه حرف نزن دیگه این دهن واموندرو ببند وایی خدا کنه بتونیم کنار هم بخوابیم چون دلم واسه خوابیدن کنار هم دیگه با هیونجینو و جنی و ا/ت یه ذره شده (نکته ا/ت و فیلیکس و جنی و هیونجین از بچگی باهم بزرگ شدن و هیونجینو فیلیکس عاشق ا/ت هستن در دوره دبیرستان رقیب عشقی هم بودن ولی بعد چند سال باهم کنار امدن )....
لطفااا حمایت کنید 🙏🙏🙏🙏 امیدوارم خوشتون اومده باشه پارت بعد رو میزارم فقط یه لطفی کن لایک و فالو کن مرسییییی😘😘😘🥰🥰😍😍😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب خب دارم پارت ۸رو اماده میکنم 🥰
خب ادامه بدم یا پارت بعد میزاری؟
ادامه بده چون خیلی خیلی کار دارم امتحانام حضوری وقت نمیکنم
امتحانام تموم شد 2 تا پارت پشت سر هم میزارم 🥰😢🥺
100
99
98
97
96
95
94
93